عجیب دلم برایت تنگ شده است
هر روز صبحها به یادت دعای عهد میخوانم هر روز به یادت برای شادی روح دایی ات فاتحه میدهم هر روز به امید بودنت به تلگرامت سر میزنم و هر روز صبح به ابرها و طلیعه های نور در افقهای دوردست خیره میشوم و به تو صبح بخیر میگویم و به جای ابرهای باران زا، دیدگانم در نبودت بارانی میشوند
گاهی این بارانها گلخند شادی بر روی گونه هایم مینشانند وقتی فکر میکنم چقدر بزرگ شده ای چقدر متعهد شده ای و چقدر می توانی همسری مهربان و پدری فداکار باشی و هستی
مراقب خودت باش
بگذار...
حالا که بارانیست دیدگانم
حالا که دلتنگ توست روزگارم
بگویم ز دور دستها این ندا را
هنوز هم بدان دوستت دارم
- ۹۷/۰۲/۳۱