شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۱۷ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تماشای تو می کردم و غافل بودم 

کز تماشای تو خلقی به تماشای منند

 گفته بودی که چرا محو تماشای منی 

و چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی

 مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود

 ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی


چشمهایم هنوز خوب نشده، نمیدونم میتونم مثل گذشته دیدم کامل بشه،

ممنونم که هستی

با بودنت روحیه خوبی دارم

همیشه دوستت دارم مهربانم

مراقب خودت باش 

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

کلی انتی بیوتیک دریافت کردم احساس میکنم تمام جانم خشک شده مدام فقط دلم میخواهد آب بخورم دور لبهایم و بینی مدام میسوزه و ترک خورده است پلکهایم به شدت ورم کرده و هر بار که میبینم نیستی چند قطره اشک بی اختیار آن را تر میکند روی پلکهایم ترکهای ریزی خورده بین ابروهایم هم همینطور و مدام خارش و سوزش دارد ناحیه ای از شکمم هر چه میخورم میسوزد انگار فلفل پاشیده باشندش، نمیدانم دقیقا چه بلایی دارد به سرم می اید، هر جور آزمایشی که لازم بود انجام داده اند و همه جور حرفی شنیدم سابقه ایدز داری، سابقه دیابت داری، سابقه سرطان داری، سابقه چربی خون داری، سابقه جراحی داری و خیلی سابقه های دیگر، که از بین آنها فقط سابقه ایدز و چربی خون را نداشتم و این خودش خیلی خوب است دیگر، با تمام این صحبت‌ها اما هنوز جز یک عامل برای بیماری ام پیدا نکرده اند جز همان عفونت بیمارستانی سال های گذشته، فکر کنم سال ۱۳۹۳ بود یا قبلتر آخرین جراحی ام بود درست یادم نیست، یک دوره آنتی بیوتیک‌های بسیار قوی در همان دوره تحریم از کره برایم آوردند خوب شدم حتی داشتم بینایی و شنوایی ام را از دست میدادم دوباره میشود مگر همان باشد؟!، یعنی کامل خوب نشده، دکتر می گوید امکانش کم است آن باشد احتمالا دوباره به آن مبتلا شده ای، خلاصه این متن را با هزار بار پاک کردن چشمهایم نوشته ام تا اگر خوب شدم یادم بماند بیشتر از آنچه فکر میکردم پوست کلفتم

داروهایی که می بایست در منزل مصرف کنم نفازولین و ناتامایسین برای چشمهایم و قرص پانصد میلی گرمی فلوکونازول هر یک روز درمیان برای عفونت قارچی اعضای داخلی ام است تابحال نشنیده بودم که مثلا یکی بگوید کبدم قارچ زده یا بگوید مخاط بینی  و چشمایم قارچی شده، در مورد عفونت زنان شنیده بودم و بارها به آن مبتلا شده ام اما اینها را دیگر نه، قرص هیدروکسی زین، آمپولهای دگزامتازون و کلی داکسی سایکلین و چندتا ویتامین

خلاصه اینکه اوضاع وخیم است اما بنده خیال مردن ندارم آقا پسر هنوز دبیرستانش تمام نشده هنوز یکسال مانده و هنوز دانشگاه شرکت نکرده و هنوز نمی‌تواند به تنهایی برای آینده اش تصمیم بگیرد و من باید مقاوم باشم و در کنارش بمانم 


بد موقعی را برای آزارم انتخاب کردی، بد موقعی را برای رفتن گزیده ای

سرت سلامت 

مراقب خودت باش

همین

 

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

سکوتش با دلم چنین نامهربانی‌ها کرده است چاره

و الا حضرت عشق کجا و نامهربانی های بیراه


افسوس حس نوشتن و شاعرانه هایم از چرخش روزگار دیرزمانیست به گرد عشق بی سرانجامی که قرار بود فقط امید لحظه هایم باشد مکدر شده است و الا عشق وجود مطلق خویش را دارد که می توان از ان سالیانی نوشت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

یادمه قبلنا که حالم بد میشد یا بیمارستان بستری بودم تا خود صبح حضورتو کنارم درک میکردم و گاهی حتی میدیدم و نظاره گر بی تابی هایت بودم اما حالا چه شده که اصلا از حال هم خبر نداریم، کی اجازه دادی اینطور بینمون فاصله بیفته، آیا خودت خواستی یا خودش پیش اومد یا پیش اوردمش، نمیدانم، اما قطعا اتفاق دردناکی بوده است، شاید برای تو نه، اما برای من که همه ی دنیایم بوده ای سخت بوده است و سخت هست...

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

بستری میشم برای درمان کبد و چشمهام، من گر چه بدون تو غصه میخورم اما از تو یاد گرفتم مشکلاتمو بزرگ نکنم و مردونه پاش وایسم و بلاخره با آرامش و در گذر زمان پیروز بشم، همسفر من   ((:

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

گفتی بخوان خواندم وگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمی خواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست


دیشب خوابتو دیدم

خدا پشت و پناهت

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

روزهای سخت

روزهای سخت تمومی ندارن، آدم وقتی به آرامش میرسه که افقی شده باشه

دارم سعی میکنم با مشکلات بجنگم

با بیماریهام کنار بیام، مدتیه وضع چشمهایم وخیم شده به شدت دیدم کم شده و تورمو عفونت آزارم میده آنتی بیوتیک‌ها دیگه جواب نمیده، برای یه مرخصی که دکتر برم کلی باید توضیح بدم


الحق که راحت گذشتی

از تو نمی‌گذرم همواره در وجودم جریان داری امیدم برای بودن و جنگیدنی و زندگی را بخاطر روزهای خوب بودنت میگذرانم

مراقب خودت باش

همین


  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

.

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

شده اوضاع ما

هی ذوق کردم که بیماریهام و مشکلات جسمیم کنترل شده یکهو همه چیز به هم ریخت، روحیه که داغونه وقتی تو نیستی، به شدت هم کمردرد گرفتم سیاتیک کمرم داره اشکمو درمیاره مثل آدم آهنی خمو راست میشم، تازگیا هم تمام پوست صورتم میسوزه و خشک و پوسته شده و گاهی خارش داره، سفیدی چشمم زرد شده زیر چشمام کبود شده، آزمایش خون دادم باغش اباده، دکتر میگه دچار مشکل کبدی شدم، میگما چند وقته دل درد دارم خلاصه نبودیم دیگه عزت زیاد، باشی در پناه حق، والا، این اقای خدا هم با این نوناش، همیشه باید یه طرفم لنگ بزنه

شت به این زندگی

گویا بود عزیزم

ایا

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

دیروز همینطور که مشغول کار بودم و سرم تو سیستم بود یکهو یه آقایی در چارچوب در آشکار شد و گفت سلام خانم....، نگاهش کردم گفتم سلام بفرمایید، ناگهان در پس آن خطوط چهره که از گذر زمان به پهنای صورتش نشسته بود جیغ کوتاهی کشیدمو گفتم آقای .... شمایین؟! و او با چشمانی برق زده نگاهم کرد و گفت بله من هستم خوبین

نمیدانستم با یک همکلاسی که بیست سال قبل با هم پشت صندلی‌های دانشگاه در دوره فوق دیپلم مینشستیم چطور باید احوالپرسی کنم آنهم همکلاسی که آنقدر زمانی دوستم داشته است، یک لحظه دلم میخواست به او دست بدهم بپرم بغلش کنم بگویم زندگی چطور میگذرد همسر داری چندتا بچه داری اینجا چکار می‌کنی

اما تمام آنها فقط در شوق عمق چشمانم خلاصه شد و هی نگاهش کردمو از قدیمو خانواده هایمان گفتیم

دیدن قدیمی‌ها دیدن افرادیکه در گذشته با شما خاطره دارند چقدر شیرین است نمیدانم اگر روزی تو را اینچنین در چارچوب در ببینم چه میکنم

این روزها نیستی جایت گوشه زندگی ام خالیست اما در قلبم در روحم همواره جریان داری سرت سلامت

  • شکوفه