شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

در بند خود اموخته ام بند زدن را
از بس که دلم بند زده چینی خود را
این منظره دور همان خانه عشق است
یکبار ببین دورتر از بینی خود را
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر در هر زمینه ای استعداد داره واقعا هر کاره ای بشه انسان موفقی خواهد بود چه پزشک بشه چه فناوری و ای تی و چه یه عکاس قهار, هر کاره ای بشی میدونم بهترین خواهی بود مامان جان :))
با یک ایده فوق العاده با همکاری دوستش از یه کفشدوزک کوچولو لای علفها عکس زیبایی گرفته عکسشو گذاشتم بقیه هم لذت ببرن البته اینجا نه یه جای دیگه
:)))
راستی چندروزه اینجا بازم خیلی شلوغ شده چه خبره
:))
دقیقا لابلای صحبتای یه زن چهل ساله که هنوزم بزرگ نشده دنبال چی میگردین
:)))
به هر حال از توجه همتون ممنونم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

رسیدیم خونه پاهام توان ایستادن نداشتن چند روزه درست نخوابیدم کلی بغلش کردمو بوسیدمش بچم خسته و کوفته هستش دراز کشید کنارم خوابش برد الان دارم مدام صورت ماهشو نگاه میکنمو قوربون صدقش میرم دلم میخواد بازم ببوسمش ولی میترسم از خواب بپره دلم طاقت نیاورد پیشونیشو ماچ کردم تو خواب لبخند زد عاشقتم مامان جون
پسر گلم
اقا
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اقا پسرم اومد
:))
قوربون قدوبالات بره مامان ایشاالا
:))
الهی شکرت
خدایا مرسی ممنونم ازت
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

حالم اصلا خوب نیست
درد تمام وجودمو گرفته بازم مشکلات اون سالها و سرطان داره تکرار میشه از بس خون از دست دادم قلبم درد میکنه تا صبح چقدر مونده تا من دوباره بتونم پسرمو ببینم میدونم ببینمش حالم بهتر میشه مطمینم بهتر میشه
راستی میدونی چند روزه ازت خبر ندارم داره یک ماه میشه ایا تو هیچ یک ثانیه یاد من میفتی یا بدجور زندگی مشغولت کرده الهی همیشه خوش باشین
این خون دماغای وقتو بی وقت هم سوغاتی اقای هم اسمو فامیلته که هی تکرار میشه کلا بدجور قاطی شده اوضاعم اینبار پام به بیمارستان برسه مهدیه شیفت باشه نمیزاره مرخص بشم در اوردن رحمو عمل جراحی رو شاخمه :))
یکی نیست بگه تو یه پات لب مرگه شاخت کجا بود
:)))
وای چرا اینقد دیر میگذره پس...
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

امروز زودتر به شب رسیدیم زودتر گذشت زمان زیادی اداره بودم حالا که برگشتم, خونه تاریک بود لامپا خاموش بود دست خودم نیست بی اختیار زدم زیر گریه درو پشت خودم بستم با پشت دست صورتمو پاک کردم و لب مبل نشستم بدون اینکه لامپو روشن کنم دراز کشیدم کف حال و به سقف چشم دوختم چقدر ادم میتونه دلش بگیره چقدر ادم میتونه تنها باشه دیشب بازم خوابم نمیبرد تمام شبو با خودم کلنجار رفتم گاهی چشمام روی هم میفتاد صورت ماهتو میدیدم
تمام روزو کسل بودم چندتا جلسه اعصاب خورد کنی هم شرکت کردم که نفسمو بریدن خلاصه اینکه شبها و روزها بدون تو پسر نازم سخت میگذره مامان جان فردا صبح انشااله به اغوشم بازمیگردی و من محکم بغلت میکنم و باز هم برای ده هزارمین بار بهت میگم چقدر دوستت دارم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اصلا دستم به هیچ کاری نمیره کلافه ام مدام الکی میرم اتاق اشپزخونه لب پنجره, اصلا بهتره یه سر برم بیرون اره برم خرید, چی بخرم اصلا حوصله ندارم
)):
امید کوچولو هی نگاهت کردم هی نویدو نگاه کردم دلم اروم نمیشه احساس تنهایی میکنم خیلی زیاد, اونقدر که همین الانه بغضم بترکه بزنم زیر گریه, من چهل سالم شد اما هنوز بزرگ نشدم هنوزم زود غصم میشه زود دلم تنگ میشه زودم کلافه میشم, شایدم ربطی به بزرگ شدن نداره زیادی مهربونم زیادی حساسم زیادی پر از احساسم, خوب هر چیزی اندازش خوبه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر روزها بلند هستن نه تنها روزها بلکه شبها هم بدون تو خیلی کشدار و بلند شدن
دیشب تا ساعتای چهار صبح خوابم نبرد
ناهار یه کم برنج سفید مونده بود یه گوجه با ابلیمو ریختم روش, باور کن از گلوم پایین نرفت میدونم تو اونجا راحتی و بهت خوش میگذره اما من یاد نگرفتم بدون اوناییکه دوسشون دارم زندگی کنم امیدوارم زودتر برگردی خونه, اینجا بدون تو دیوارها منو میخورن دلم برات تنگ شده پسرم مراقب خودت باش
خدانگهدارت باشه عمر مامان
عکسات خیلی خوشگل بودن تو همیشه برام زیبا و بهترینی
هزارتا بوس مامان جان
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر روزها بدون تو پسر نازم دیر میگذره مخصوصا اینکه این دو روز که نیستی روز تعطیله و من مدام کلافه میشم از نبودنت, بلاخره شب شد

مامان جان مراقب خودت باش عزیزم
خدانگهدارتون باشه ایشالا
میبوسمت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

فردا روزی دانشگاه قبول میشی شهرستان فردا روزی سربازی باید بری اصلا فردا روزی مثل تو داماد میشه همسر میشه پدر میشه بعد اونم یه روز مینویسه بدان همیشه دوستت دارم خانم گلم و همسر مهربانم
اونموقع اونم یادش میره من عاشقش بودم هستم
روزگار تا بوده همین بوده
شکر
پسرم خوش بگذره عشق مامان
میبوسمت خدانگهدارت باشه
امید جان یه روزم شما بزرگ میشی قلب مامان برات اینجوری میتپه شایدم قلب باباتم اینطور برات بتپه ولی نه بابات یه کم سنگدله البته خوب برای تو که اینجوری نخواهد بود تو جیگرگوشه اش هستی عاشقته اون فقط نامردیا و سنگدلیاش برای من بود اره فقط برای من
عجیب هنوزم هم دوسش دارم هم ازش متنفرم
ناراحت نشو عزیزم حساب تو از بابات جداست تو برام مثل نویدمی درست مثل نوید
  • شکوفه