زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی
حیف به اونهمه شعر, حیف به اونهمه احساس که پای تو ریختم دیشب با اونیکه هم اسمت هستش حرف زدم و تازه فهمیدم چقدر یک زن میتونه یخ باشه چقدر میتونه بی روح باشه چقدر میتونه متنفر باشه و وضع قلبم هر روز بدتر و بدتر میشه
انگار خون داخل رگهام اسیدیه که درون بدنم حرکت میکنه و همینطور میسوزونه و پیش میره هر چقدر من بیشتر اشتباه میکنم این سوزشو بیشتر احساس میکنم همیشه فکر میکردم چی میشه چطور میشه که افراد در منجلاب فساد گیر می افتن حالا جوابشو گرفتم بی توجهیه خیلی از ماها میتونه خیلیارو به نابودی بکشونه
وضع قلبم خرابه این قلب مهربون حقش نبود جای گناهو تنفر باشه بد کردی بهم خیلی اونقدر که اگه روز محالی به زبون بیای قسم میخورم اولین جمله ام به تو این باشه