شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اخرین جمله

میدونی اخرین جمله ای که دیشب بهت گفتم چی بود؟!

تو چشمای قشنگ و مهربونت نگاه کردم، دستمو روی سینه مردونت گذاشتم و بهت گفتم؛ تو چون خودت را داری، نمیدانی نداشتن یکی مثل تو یعنی چه

اینقدر به من نگو آرام باش، صبور باش

بیشتر از این در توانم نیست...

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

به خانواده سلام برسونین

همین، به خانواده سلام برسونم، کدوم خانواده، من بودم که ذوق و شوقم، شادی و محبتم اون خانواده رو خانواده نگهداشته بود، تو دقیقا داری از کدوم خانواده حرف میزنی، وقتی روح مرا نابود کردی احساس و شوق دوست داشتن ذوق حرف زدن و نوشتن رو در من کشتی

دقیقا داری از کدوم خانواده حرف میزنی

میتونستی با بودنت کنارم با همراهیت، با کمی محبتت...

بیخیال، گذشته ها گذشته

دیگه اینحرفا فایده نداره برای چی باید بهت بگم، بزار همینجا بنویسمش تا فقط بمونه، باشه، برعکس تویی که نبودی، نخواستی که باشی

روزت خوش، زندگی ات شاد

به خانواده سلام برسون

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

یک لحظه

یک لحظه بغض داشت خفم میکرد، تلگرامو بستم و دویدم به طرف اتاق، اشک امانم نمیداد گذشته ها مثل یک فیلم تکراری سکانس به سکانس از جلوی چشمام رد میشد قلبم فشرده شده بود نفسم تنگ بود دست انداختم چادرمو برداشتم رفتم پشت بام، مدام قدم زدم و سعی کردم خودمو اروم کنم، با ولع هوای سرد رو میبلعیدم، کمی حالم بهتر شد چندبار با صدای بلند به هق هق افتادم تا دلم قرار گرفت برگشتم خونه، اقا پسر هنوز از حمام نیامده بود سعی کردم به خودم مسلط بشم، نمیدونم چرا دیدن پاسخش اینطور دگرگونم کرد، نوشته بود سلام، چند روزی مسافرت بودم، من نوشتم سلام متوجه شدم مدتهاست نیستید به سلامتی، کاش گذشته ها منو رها میکردن، دیدن پاسخت، اونقدر ازت بی محلی دیدم اونقدر ازت سکوت شنیدم...


اینجا بود که دیگه نتونستم تو اون صفحه بمونم به شدت قلبم تیر کشید و بغض گلومو گرفت

هنوز هم برایم عزیزترینی، هنوز هم فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز...

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰
سالها بگذرد و نقش تو از دل نرود
به خیالت خوشی یک دو سه روزست جهان؟!
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

و یک سال دیگر

تولدم مبارک

باز هم روزها و ماهها گذشتند و یک سال دیگر بر عمرم اضافه شد دلم نمی خواهد بگویم بزرگتر شدم همیشه از دنیای بزرگترها که همه چیزش رنگ واقعی خاکستری گرفته دوری کرده ام 

سادگیهای درونم را با هیچ چیز عوض نمیکنم، هنوز هم به واسطه عشق تو، روح من رنگین کمانی در پس باران صبحگاهیست که خاکش بوی نمناک مهربانی میدهد باز هم


هرگز تبریک نگفتی

حتی برعکس با نبودنهایت دلم را خونین تر خراشیدی

عشق یکرنگت میان رفاقتها و مصلحتهایت گم شده کاش یکبار برای من فقط همان رخسار عشقت بی وقفه ظهور می کرد

مرد مهربان رویاهایم

مراقب خودت باش

همین

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

هنوز هم عمر منی

تو جاده زنجان هستم و کلی خاطره

هنوز هم بعد از سالها و کلی پس زدنم کلی حرفای دلسرد کننده ات، دوستت دارم عمر منی تو

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

خونه تکونی

امروز با هر جون کندنی بود آشپزخونه رو تمیز کردم سیفون ظرفشویی رو عوض کردم و دستگیره کابینتهارو سفت کردم بعضیا لولاشون خراب شده بود تنظیم میخواست، لامپ و آویزش هم کلی روغن گرفته بود خلاصه آشپزخونه کلی نو و تمیز شد کاش میشد چیزهای به درد نخور ذهنم اینطور بریزی بیرون و اعضای اسقاطی رو تعمیر کنی و یه بدن و ذهن نو و تمیز داشته باشی

بعضی خاطرات بعضی حرفا و حتی بعضی رفتارها و هنجارهای اجتماعی روح آدمو تا ابد آزار میده

مدام قلبم درد می‌کنه و بهش بی توجه هستم مدام کمر درد و کیست کمرم امانمو بریده خونریزی هم که برام عادی شده آزمایشمو تکرار نکردم قرصامو هم نخوردم و برای همه اینها یه پاسخ تو ذهنم دارم من دیگه خسته شدم


الان که رفتم تلگرامتو بهت شب بخیر بگم دیدم لست سینت نشون میده یک هفته است چک نشده، اینطوری وانمود میکردی با این شماره کار اقتصادی میکنی حالا از وقتی لست سینتو بستی هفته به هفته چک نمیکنیش دیدی دوباره دستت رو شد دیدی فقط بخاطر من میومدی از اون اولم میدونستم، فقط نمیدونم تو دلت تنگ میشه برام چیکار می‌کنی منم همون کارو بکنم

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

گفتی بیا عاشقانه اما عاقلانه کنار هم باشیم بنویسیم و از هم بیاموزیم، خوب من نوشتم تو چکار کردی؟! زدی زیر حرفت

تو چشماش نگاه کردم پر از غم بود و زیر لب بهش گفتم تو درست میگی، اره من زیر حرفم زدم چون نتونستم و نمیتونم از تو ننویسم، نمیتونم وقتی هر روز و هر ثانیه از زندگیمو به یاد تو میگذرونمو نفس میکشم، از تو ننویسم، تمام نوشته ها و گفته های من رگه هایی از عشق به تو جاریست چطور میتوانم آنقدر مخفی کنمش که مثلا با تو به مذاکره بر سر انسانیت گم شده در عالم و جابجا شدن افتخارات آدمی بر اساس شاخص های غیر انسانی بپردازم، عزیزدلم برای تو همان بهتر است که به زندگی شیرینت برسی و مرا در گودال عشقی که همچنان در گردابش غوطه ور نگهداشته است تنها بگذاری، آری بهترین کار دنیا را کرده ای نه خانی آمده و نه خانی رفته 

عمر منی تو

ماه آسمان قلب شکوه

من هر لحظه میمیرم وقتی یاد نگاه زیبا و حیای دیدگانت می افتم من هر بار میمیرم وقتی طنین دل انگیز صدایت را با آن ته لهجه شیرین به خاطر می آورم واقعا تو فکر میکنی من دیگر هرگز آن آدم قبل از سال هشتاد و نه میشوم؟!!!


  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

دو روزه

دو روزه حالم دست خودم نیست مدام قرصای آرامبخش، مدام درد قفسه سینه و قلبم، کلا دو روزه بدجور افتادم و همش حال و هوای خواب و بیدارم

نمیدونم چطور گوشیم وقتی داشتم تلگرامتو چک میکردم خوابم برده از دستم افتاده که متوجه نشدم حروف نامفهومی رو برات سند کردم

بهت گفتم و ازت معذرت خواستم امیدوارم فکر نکنی عمدا مزاحمت شدم 


  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

اونقدر دلم گرفته که بیش از ده بار برات نوشتم اما ارسال نکردم:

یه وقتایی سر میزدم تلگرام میدیدم سلامتی خداروشکر میکردم چی شد به نتیجه رسیدی اینم ازم بگیری من که دیگه مزاحمت نشدم


دلم نیومد آرامشتو به هم بزنم، حتما اینطوری راحتتری

مراقب خودت باش تمام من، عمرم، ماه آسمان قلبم


ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما می آید

ارغوان، ارغوان، تو برافراشته باش

تو بخوان نغمه ناخوانده من

تو بخوان...

ارغوان

شاخه ی هم خون جدا مانده ی من 

  • شکوفه