شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

چندیست گرفتار مکر زنان شده ام بلکم مردانی که بدتر از زنان دسیسه چینی میکنند و مدام حرف روی حرف می گذارند، تا امروز فکر میکردم این خصلت در مردان کمتر است، اما اینروزها چیزهای عجیبی به من ثابت می شود 

 

عجیب تر آنکه تازه فهمیده ام چه حرفهایی پشت سرم گفته اند و چه نسبتهای احمقانه ای به من بسته اند 

حدود دوسال پیش از دفتری که تخصصش را داشتم بخاطر مدیر ابلهی که بر کار گماردند انتقالی گرفتم و امروز میبینم دلیل آن اذیت و آزارها از نظر آنها این بوده که من مهره مار دارم و مخ معاون مجموعه را زده بودم، هیهات از دست این مردمان نامرد، 

جالب است که در این دفتر فعلی با مردان بسیاری کار میکنم که به من بیش از نزدیکانشان اعتماد دارند و مانند یک مرد دوشادوش آنها برای کشورمان میجنگیم 

حالا میگویند یک عده لاابالی این حرفها را در آورده شما ببخش و برگرد ما به تخصص شما نیاز داریم و جالب مدیرم جوابشان را داد، گفت مگه ایشان بازیچه دست شما هستند که روزی به تهمت برانید و روزی دیگر داییه نیاز کشور دست بگیرید، این نیاز شما چقدر است بفرمایید ببینیم ارزش دارد یک خانم باز هم آبرویش را بگیرد کف دستش پا میان شما جماعت مضحک بگذارد؟!

وای نمیدانی من چقدر رنگم سرخ شده بود بعد از حرفها و غرش های سهمگین مدیر،

فرستاده دفتر قبلی با شرمساری راهی شد و فقط گفت این خانم از هر زنی که تاکنون دیده ام محکم تر و دلش قرص تر است 

و من در دلم زمزمه میکردم چقدر نادان هستید وقتی یکی را مثل او دارم که چنان خورشید در دلم همواره در طلوع است، چطور توانستید این تهمتهای ناروا را به من بزنید 

حراست اظهارم کرد نبش قبر کند، مدیران و رووسا عوض شده اند و مرسوم است هم جناحی ها از جناح مخالف انتقام سخت بگیرند و آبروی هم بریزند، حتی یک کلمه حرفی نزدم، فقط گفتم من واگذار کردم به خدا که خوب حاکمیست برای حکم کردن، شما هم اگر دنبال مقصرین هستید به خودتان زحمت بدهید طبق وظیفه خود تلاش کنید شاید یافتید والسلام 

چنان آرام راهرو و پله های ساختمان قبلی را ترک کردم گویی اصلا تابحال آنجا نبوده ام، برگشتم دفتر فعلی و از تمام بچه ها تشکر کردم که حمایتم کردند، آقایون و خانمها همشون با لبخند به من دستمریزاد گفتند، مدیر گفت میدانستم دختر عاقلی هستی به همین خاطر نیازی ندیدم قبل رفتن به حراست توصیه ای به شما داشته باشم، 

مومن باید سیاس باشد

 

مکروا و مکر اللّه و اللّه خیر الماکرین 

  • شکوفه