معصومه نامی اشنا و شریک در شادیها و کابوسهایم، مراقبش باش انکه سپرده ام به تو جان من است
معصومه نامی اشنا و شریک در شادیها و کابوسهایم، مراقبش باش انکه سپرده ام به تو جان من است
بلاخره از ماموریت سنگین مازندران برگشتیم گروهی که همراه بودیم اصلا گروه گروه خوبی نبود کمک نبودن مدام اظهار فضل میکردنو دنبال اسایش خودشون بودن خیلی سخت بود کنارشون قرار گرفتن، ارمغان این ماموریت چند روزه و دلتنگی هام با این گروه عجیب، تلگرام اشتباهم به تو بود خیلی تلاش کردم خوابم ببره تا چشمام داغ شد انگشتم لغزید و بطور بسیار عجیبی این اتفاق افتاد نمیخواستم دیگه هیچ وقت مزاحم زندگیت بشم اما میدونی از صمیم قلب از این اشتباه خوشحال شدم و بسیار همراهی روح زیبات شرایط سختو برام تسهیل میکرد تازه خوابتو هم دیدم ، خیلی خیلی دوستت دارم هنوز هم، مرد مهربان رویاهایم، هنوز هم مهربانیهایت ارامش روح ازرده ام است، از تو ممنونم عشق نازم
خوندن وبلاگت چه خاطره هایی رو برام زنده میکنه و چقدر هنوز هم دردناکن چه حسرتی در نگاهم نشسته و هنوز چه اشکهایی سرازیرند هرگز فراموشت نمیکنم چطور تونستی فراموشم کنی
به قدری دلم برایت تنگ شده که مدام کلافه ام احوال جسمیم به هم ریخته روحیه ام پژمردست و مدام چشمم به اسمان خیره مانده شاید از تو ندایی بشنوم هر از چند وقتی تب میکنم گرمای قلبم از چشمهای سرخ شده از گریه های شبانه ام بیرون میزند امروز بسیار سرگردان بودم بی هدف راه افتادم به خودم که امدم در کوچه پس کوچه های طرشت بودم من انجا چه میکردم دنبال چه میگشتم