تو چه دانی که چه حالیست در این جان و تنم
جز تو نخواهم که تو هستی همه ی خواستنم
تو چه دانی که چه حالیست در این جان و تنم
جز تو نخواهم که تو هستی همه ی خواستنم
هیچی مثل قدرناشناسی منو آزار نمیده
اینروزها عجیب محبت میکنم و عجیب نامردمی میبینم
از خودی و بیخودی
از تو که می نویسم، تر می شود نگاه
تو بگو، نکند با دریا نسبتی داری
صبح که از خواب بلند شدم داشتم اینو زمزمه میکردم، یادم نیست شاید خوابت را دیده باشم
باورت کردم نکردی باورم
من به سودای تو عشقم، آمدم
رفتی و رنجیده خاطر مانده ام
در میان سیل غم وامانده ام
.
یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَ
دیشب حمله قلبی داشتم اونقدر دلتنگتم که تحملم طاق شده دیگه حریف خودم نیستم عجیب حال دگرگونی دارم
آدما هم یه روزی در یه ساعتی بالاخره تموم میشن