نمیدونم شاید باشن آدمایی مثل من که اینقدر صبورند و هر چند سال یکبار صبرشون به سر بیاد، آنقدر تحمل میکنم آنقدر نادیده میگیرم تا مشکلات خودشان از رو بروند اما خوب گاهی این اتفاق نمی افتد و حتما نیاز است یک دلیل خوب و قانع کننده برای این روح دیوانه آورد که بگوید بیخیال زندگی همین است تو خودت سرنوشت تلخ پرپیچت را قابل تحمل کن بخاطر آقا پسر بخاطر بودن او که مانند ناجی زندگی ات هر چندین سال یکبار در نقطه بحران ظهور میکند تا بحال دوبار به موی زندگی رسیده ام که دیگر تا پاره شدنش به کسری از ثانیه فاصله داشته ام و وجودت در زندگی ام در هر دوبار مرا برگردانده آرامشی که از حضورت داشته ام آنقدر بزرگترین مشکلات را کوچک کرده که به جرات میتوانم بگویم هیچ امری برای من اثر تو را نداشته قول میدهم حتی برای خودت هم نتوانسته باشی اینقدر موثر بوده باشی اما ببخش که وجود من برایت مدام دردسر بوده آنقدر که نمیدانم بخاطر من است که دوباره مینویسی یا بخاطر اطمینان از نبودنم است که دست به قلم شده ای و آنجا را امن دیده ای دیگر کسی نیست مدام پاپیچت شود مدام بگوید با من حرف بزن مدام بگوید عمر منی، از تو ممنونم که همراه منی
اما کاش بدانی ذره ای از احساس من به تو کم نشده اما انگار دنیا دنیا فاصله افتاده بین تو و من، فاصله ای که شاید خیلی خیلی به نفع تو باشد ولی مرا ذره ذره با خود میبرد این بغض ها.
خوشحالم بازگشته ای حتی اگر بخاطر من نباشد، حتی اگر بخاطر امنیت نبودن من باشد، مراقب خودت باش ماه آسمان دلم و بدان که همیشه دوستت دارم مرد مهربان رویاهایم، راستی عجیب بود آن دلنوشته قدیمی را ادیت کرده ای کاش میدانستم دلیلش چه می تواند باشد آیا فکر کرده باشی گفتن دوستت دارم از سبک سری است نباشد بهتر است معقول تر است، اما چه فرقی میکند در آن دو خط آخر خوب معلوم است که چقدر میمیری برایش که چقدر عاشقانه دوستش داری و من هنوز بخاطر داشتن حتی یک نقطه از یک حرف آن دو خط حاضرم باقی عمرم را بدهم...
قبول دارم تو هم قبولش کن، همینکه نمیدانی یکی در کلبه خرابه ای هنوز هم تو را اینقدر میمیرد قطعا برای تو بهتر است، برای زندگی ات بهتر است، مراقب خودت باش، همین