زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی
بازم که از ور خدا سخن گفتید . ( شکلک خنده )
اگر منفور بود به خودش زحمت نمیداد که آیات متعدد در این مورد بفرستد .
یک کلام می گفت : طلاق بی طلاق
ولی نگفت .
چون می دانست من باز یه ایرادی براش می گیزم . ( تکرار همان شکلک )
.
.
گاهی ، می شود که دیگر نمی شود ادامه داد .
بهترین راه همین است .
وگرنه هر روز باید در جهنم خود ساخته زندگی کرد .
میدانم که قشنگ نیست .
اما بسیاری چیزها نیز به ظاهر زشت است
ولی باطنی آرام بخش دارند .
منتظر نباشید که مثالی برایتان بیاورم .
من که « امثال حکم » دهخدا نیستم که برای هر سخنی ، تمثیلی معروض دارم . این یکی را بی خیال شوید لطفا . ( همان شکلک )
چیه ؟
انتظار داشتید برای یک پست یک خطی ، چند صفحه فلسفه ببافم ؟
نه آقا !
اصلا دلم نمی خواهد دوباره « آشوب دل » به پا کنم .
شهرآشوبی را از چه رو ، دل آشوب کنم ؟
که گفت :
باز کش یک دم عنان ای تُرک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره ، راهت پر زر و گوهر کنم
پنج شنبه سوم شهرویر 401