صبح بعد نوشتن پست قبلی یه کوچولو خوابم برد خواب دیدم دوباره جشن عروسیته خودم برات شیرینی چیدم خودم برات میوه شستن و خودم برات مهمون دعوت کردم مهمونای بزرگی که لبخند رو لباشون بود ایشالا که از یاران همیشگیشون باشی شما عزیزم ایشالا که خیر باشه خوابم نگرانم کرد یا نه چرا نگران وقتی اقایی به اون بزرگی در کنارمون بود اقا پسرم هم بود و چقدر همه شاد بودیم به هر صورت خیلی رفتمو اومدم حضورتو ببینم بلاخره تازه دیدمت و خدارو شکر که خوبی و امیدوارم همیشه برامون خیر باشه دارم با اقا پسر میرم امامزاده عبدالله تا نذری سفره حضرت رقیه ع پخش کنم پسرم حالش خوب شده خداروشکر این نذر مال یک ماه پیشه و دلم میخواد بخاطر سلامتیش و خوابی که دیدم حتما برم زیارت دلم میخواست اونجا بودی سهمتو از نذری بهت میدادم شایدم سهمیه تورو دادم به همسایمون که همشهریتونه خوشحالم که حالت خوبه تو خوابم هم خوشحال بودی ممنونم بخاطر بودنت مهربونم
- ۹۴/۰۳/۲۸
نفهمیدم اصن برا کی نوشتی؟
روزه منو گرفته!