امروز صبح تو مرور خاطرات گذشته رسیدم به اون روز که خسته و بی رمق تو پارک لاله نشسته بودم برات شعری رو پیامک کردم و تو گفتی قشنگ بود من گفتم اگه یه روز ازدواج کنی نمیزاره دوستیمون باشه تو گفتی خدا بزرگه و من خوب دیدم روزهایی رو که هنوز ازدواج نکرده بودی چطور با من به سکوت رسیدی و چه روزهای سختی بود و چه تلاشهای بیهوده ای کردم
- ۹۴/۰۴/۲۸