امروز من ۵۸ :: شکوه زندگی

چقدر پرستاره بد سرم زد رگمو پیدا نمیکرد فشارم بدجور افت کرده بود رگم معلوم نمیشد کلی سوراخ سوراخم کرد جاش درد میکنه خیل دبیرستان17شهریوری

یعنی الان کجایی اصلا یه لحظه هم منو یاد میکنی
دیشب خوابتو میدیدم تب داشتم مدام هذیون میگفتم یادم نیست چیا گفتم فقط اینو میدونم دکتر فکر میکرد ریه هام عفونت کرده ولی من خودم میدونستم چرا اینجوری شدم هنوزم با اونهمه ارامبخشو زاناکس درونم اتیشه ارومو قرار ندارم ضربان قلبم نامیزونه مدام اه میکشم میخوام بهتر بشم ولی نمیتونم جلوی اشکای وقتو بی وقتمو بگیرم دنیا نامردی کرد بی هیچ حرفو حدیثی تمومش کردی دل

۹۴/۰۵/۱۵

شکوفه

۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۰

پرواز ツ

از تهِ دل برات آرزو میکنم که هر چه زودتر اوضاع همونجوری بشه که میخوای... همونجوری که همیشه یه لبخند بزرگ روو لباته‍... همونجوری که چشمات برق میزنه‍... همونجوری که خوشبختی :*

۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۰

نسیم صداقت

ممنونم عزیزم امیدوارم فقط بتونم یه ذره بهتر بشم اونقدری که بتونم دوباره عادی زندگی کنم من مدتهاست دیگه فکر خوشبخت بودنو نمیکنم فقط میخوام اروم اروم این زندگی بگذره و تموم بشه بدون اینکه اسیبی به کسی زده باشم بدون اینکه قدمی به دنبالش برم با اینکه هنوزم دلم پر میکشه فقط یه لحظه از نزدیک ببینمش و تو چشماش نگاه کنمو بهش بگم زود تمومش کردی زود به سکوت رسیدی من هنوزم عشق درونم قل قل میزنه هنوزم هر لحظه نداشتنت میسوزونم ولی نه بزار فقط بگذره تموم بشه اینطوری براش بهتره همین

همیشه فقط همین

شکوه زندگی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

امروز من ۵۸

نظرات (۳)

ارسال نظر