از دیشب دارم تلاش میکنم نفس بکشم مدام تنگ نفس داشتم امروز صبح گفتم قسمتی از مسیرو پیاده برم شاید پیاده روی و این دارو درختا تونست کمکی به روح درهمم بکنه ولی نشد درون من بلوایی برپاست یک تلاش مضاعف برای سکون شدن رودخانه غزلهایم دلم نمیخواهد سدش بشوم ولی نیرویی عظیمو لجوج در خودم بوجود اورده ام که نمیگذارد چند بیت بنویسمو خود را ارام کنم من اینکار را بخاطر تو با خودم کردم که حالا بجای هر بیت غزل دانه دانه اشک میریزم
من حال ماهی تنگ شکسته ای را دارم که تو دریایش بودی,
پارک, صندلی در عمق درختان سر بفلک کشیده,یک روح سرگردان,کوههایی که میگویند تو مگر از تبار ما نبودی؟!
من حال ماهی تنگ شکسته ای را دارم که تو دریایش بودی,
پارک, صندلی در عمق درختان سر بفلک کشیده,یک روح سرگردان,کوههایی که میگویند تو مگر از تبار ما نبودی؟!
- ۹۴/۰۵/۲۱