یک لحظه بلاخره چشمام روی هم افتاد و اینبار من بودمو تو و یک دشت پر از لاله
یک بغل از ان را در دامنم ریختی و گفتی بمون با من بمون
نگاهت کردمو با چشمانی سرشار از عشق زیر لب گفتم من همیشه بودم تو خودت خواستی ضربان نفسهاتو با یکی دیگه قسمت کنی تو خودت خواستی قدمهاتو با یکی دیگه میزون کنی و اینبار دستای مهربون تو بودن که با قلب من حرف زدن و گفتن اینبار بمون قدرتو خوب میدونم
رویای زیبایی بود اونقدر زیبا که یادم رفت چقدر بار غمهای دلم سنگینه
یک بغل از ان را در دامنم ریختی و گفتی بمون با من بمون
نگاهت کردمو با چشمانی سرشار از عشق زیر لب گفتم من همیشه بودم تو خودت خواستی ضربان نفسهاتو با یکی دیگه قسمت کنی تو خودت خواستی قدمهاتو با یکی دیگه میزون کنی و اینبار دستای مهربون تو بودن که با قلب من حرف زدن و گفتن اینبار بمون قدرتو خوب میدونم
رویای زیبایی بود اونقدر زیبا که یادم رفت چقدر بار غمهای دلم سنگینه
- ۹۴/۰۷/۲۱