باورش برام سخت بود که این رویا خواسته بود به من کمک کنه و همین امروز تعبیر شد اینکه همانروز رویاهایم تعبیر شوند کم پیش امده و واقعا حول انگیز و شگفت انگیز است از صبح اقا پسر کم کم حالش بد شد اول گلوش گرفت بعد قلبش تیر کشید و درد میکرد اونقدر بیقرار شده بودم که نزدیک بود خودم جان بدهم دستام میلرزید و چشمام تو حدقه نمیتونست ارومو قرار بگیره حس بدی بود مدام خدا خدا کردم رسوندمش دکتر معاینش کرد گفت سریع داروهاشو بگیر بیار خوابوندنش و سرم بهش زدن نوار قلبشو گرفتن دیگه روپاهام بند نبودم تکیه به در دادم و ناگهان سرم گیج رفت مدام زیر لب خدارو صدا کردم اباالفضل العباس ع رو صدا کردم و به اقا گفتم سایه شما رو سرم بود اقاجان کمکم کنید حال بدی بود خیلی بد
- ۹۴/۰۷/۳۰