صبحها که از خونه درمیام تا برسم اداره جون میکنم و تا ساعت ده حالم بد هستش تازه ده به بعد بهتر میشم تا ساعت چهار که باید از اداره برگردم یعنی دلم نمیخواد بیام بیرون چون به محض لمس بدنمو سرما بازم دردام شروع میشن تا اینکه برسم خونه میرسم فقط سریع لباسامو درمیارم پرت میکنم یه گوشه ای کلیه هامو با شال میبندم و تا حلق میرم زیر پتو و از درد به خودم میپیچم مثل الان که عین دیوونه ها داشتم زمینو میکندم و حالا بیشتر دیوانه ام که برای پرت شدن حواسم از درد عین خنگولا دارم اینجارو مینویسم واقعا چه ربطی هست بین نوشتن حرفام و کم شدن دردام نمیدونم اما اینو میدونم که تا چند ساعت دیگه تحمل کنم بهتر میشم ایشالا
:))
میدونی چیه دلم نمیخواد ببینم نیستی
همین
:)))
:))
میدونی چیه دلم نمیخواد ببینم نیستی
همین
:)))
- ۹۴/۰۹/۱۸