چه خواب عجیبی
خیر باشه انشااله
از دیدنت حتی اونقدر دور میشه گفت فقط هاله وجودتو دیدم بازم حس خوبی دارم از دیدن هر چی به تو ربط داشته باشه خوشحال میشم مخصوصا نی نیت که تو بغل من بود نفهمیدم پسر یا دختر ولی من اونو تو یه امامزاده ای سر سفره اطعام به نام جناب کمیل از بغل یه اقای سیدی به نام اینکه فرزند تو هستش تحویل گرفتم نمیدونم همچین امامزاده ای کجاست اما سفره نذری بود منم دعوت کردن نشستم بعدشم بهم یک مشت گندم داده و چهارتا دانه جو, که من جو رو گذاشتم تو یه جعبه ای و گندمارو ریختم توش وقتی رسیدم بچه بغل رسیدم دم در تورو دورها دیدم و اونجا بود که شروع کردم از جعبه گندم خالی میکردم برای مردم و اونها زیاد بودن ولی تموم نمیشد اخراش هم یک عالمه جو بود
خیر باشه انشااله
از دیدنت حتی اونقدر دور میشه گفت فقط هاله وجودتو دیدم بازم حس خوبی دارم از دیدن هر چی به تو ربط داشته باشه خوشحال میشم مخصوصا نی نیت که تو بغل من بود نفهمیدم پسر یا دختر ولی من اونو تو یه امامزاده ای سر سفره اطعام به نام جناب کمیل از بغل یه اقای سیدی به نام اینکه فرزند تو هستش تحویل گرفتم نمیدونم همچین امامزاده ای کجاست اما سفره نذری بود منم دعوت کردن نشستم بعدشم بهم یک مشت گندم داده و چهارتا دانه جو, که من جو رو گذاشتم تو یه جعبه ای و گندمارو ریختم توش وقتی رسیدم بچه بغل رسیدم دم در تورو دورها دیدم و اونجا بود که شروع کردم از جعبه گندم خالی میکردم برای مردم و اونها زیاد بودن ولی تموم نمیشد اخراش هم یک عالمه جو بود
- ۹۴/۱۰/۰۴