گفته بودم میخوام از تهران برم مدیرم امروز فردا میکرد بلاخره دیروز تو چشمام نگاه کرد گفت حیفه بری شهرستان خانم مهندس من اینجا پست در نظر گرفتم
و من فقط نگاهش کردم گفتم پست گرفتنو خانم مهندس گفتن خیلی وقته زمانش برام گذشته من یه جای دور از این شهرو میخوام که راحت به کارم برسم و این خواسته حتمیم هستش اینبار مدیر با عدم رضایت بهم نگاه کرد گفت با کارت کنار بیا به هر حال من با انتقالی شما به اردبیل مخالفت کردم و برگه رو داد دستم
منم باهاش بداخلاقی کردمو امروزم نرفتم سر کار
میخوام برم اردبیل اونجا زندگی کنم میخوام از این شهر دور باشم دیگه اینجایی که تو هستی نفسم میگیره از طرفی هم نمیتونم فراموشت کنم من با یکی دیگه ارتباط دارم و به خودم قبولوندم اون تویی
و من فقط نگاهش کردم گفتم پست گرفتنو خانم مهندس گفتن خیلی وقته زمانش برام گذشته من یه جای دور از این شهرو میخوام که راحت به کارم برسم و این خواسته حتمیم هستش اینبار مدیر با عدم رضایت بهم نگاه کرد گفت با کارت کنار بیا به هر حال من با انتقالی شما به اردبیل مخالفت کردم و برگه رو داد دستم
منم باهاش بداخلاقی کردمو امروزم نرفتم سر کار
میخوام برم اردبیل اونجا زندگی کنم میخوام از این شهر دور باشم دیگه اینجایی که تو هستی نفسم میگیره از طرفی هم نمیتونم فراموشت کنم من با یکی دیگه ارتباط دارم و به خودم قبولوندم اون تویی
- ۹۴/۱۰/۲۹