سر کار بازم موضوعات پردردسر و دعوای دوتا همکار خانم و خاله زنک بازیهاشون کلافم کرد و بعنوان نیروی ستادی حوزه ریاست مجبور شدم به بحثشون ورود کنم و هردوشونو بنشونم سرجاشون یکیشون در سمت معاون و دیگری رییس گروه بود هردوشون خفه شدن نشستن سرجاشون و ارامش به معاونت برگشت اما عوضش خسته کوفته و داغون برگشتم خونه داشتم خودمو به زور میکشوندم تا طبقه چهارم که تا رسیدم به طبقه سوم دیگه حالم دگرگون شد ناخوداگاه زدم زیر گریه و با حالی برافروخته به خونه پا گذاشتم برافروخته از عشقی که هنوزم درونم زبانه میکشه و زیر لب غر میزدم که کم کنید صدای اون موسیقی اذری رو کم کنید دیوانه ای در حال عبور است به خاطر خدا کم کنیدش
هی روزگار لعنتی چه کردی با من
هی داد بیداد
هی روزگار لعنتی چه کردی با من
هی داد بیداد
- ۹۴/۱۱/۰۶