بابا دوبار زنگ زد بهم تبریک گفت با تعجب مکث کردم تا اینکه گفتش نگرانتم صدات ارومم نمیکنه تو صدات اون ارامشی که همیشه بود اون استقامتی که بود نیست بغض راه گلومو بست چشمام پر شد خودمو جمع کردمو گفتم نه اتفاقا ارومم خوبم شما چطورین, گفت مرسی شکر ولی انگار حالت خوب نیست باباجون بیام دنبالت بریم یه دوری بزنیم نمیدونم چرا نتونستم جوایشو بدم قطع کردم یه نفس عمیق کشیدم گوشیو اشغال نگهداشتمو دوباره خودم زنگ زدم گفتم ببخشید قطع شد خوبم باباجونم فقط فکرم مشغول کارم هستش دارم یه طرح مینویسم خیالش راحت شد خداحافظی کردیم
فردا میرم دیدن مهدیه نمیدونم چه بهانه ای برای تاخیر عملم بیارم بدجور اوضاع جسمیم ریخته به هم مدام درد دارم اونقدر که شبها چندبار از خواب میپرم
فردا میرم دیدن مهدیه نمیدونم چه بهانه ای برای تاخیر عملم بیارم بدجور اوضاع جسمیم ریخته به هم مدام درد دارم اونقدر که شبها چندبار از خواب میپرم
- ۹۴/۱۱/۲۳