امروز زودتر به شب رسیدیم زودتر گذشت زمان زیادی اداره بودم حالا که برگشتم, خونه تاریک بود لامپا خاموش بود دست خودم نیست بی اختیار زدم زیر گریه درو پشت خودم بستم با پشت دست صورتمو پاک کردم و لب مبل نشستم بدون اینکه لامپو روشن کنم دراز کشیدم کف حال و به سقف چشم دوختم چقدر ادم میتونه دلش بگیره چقدر ادم میتونه تنها باشه دیشب بازم خوابم نمیبرد تمام شبو با خودم کلنجار رفتم گاهی چشمام روی هم میفتاد صورت ماهتو میدیدم
تمام روزو کسل بودم چندتا جلسه اعصاب خورد کنی هم شرکت کردم که نفسمو بریدن خلاصه اینکه شبها و روزها بدون تو پسر نازم سخت میگذره مامان جان فردا صبح انشااله به اغوشم بازمیگردی و من محکم بغلت میکنم و باز هم برای ده هزارمین بار بهت میگم چقدر دوستت دارم
تمام روزو کسل بودم چندتا جلسه اعصاب خورد کنی هم شرکت کردم که نفسمو بریدن خلاصه اینکه شبها و روزها بدون تو پسر نازم سخت میگذره مامان جان فردا صبح انشااله به اغوشم بازمیگردی و من محکم بغلت میکنم و باز هم برای ده هزارمین بار بهت میگم چقدر دوستت دارم
- ۹۴/۱۲/۱۵