نمیدونم هنوزم منو یادته
نمیدونی چه حالی بودم امروز صبح, چنان دلم برات تنگ شده قادر به کنترل چشمام نیستم که به اشک ننشینه مدام بغض میکنم مدام اشکامو قورت میدم اما دیگه تو پایانه تاکسی میدان ازادی که پیاده شدم قلبم به شدت گرفت انگار قلبم از شدت دوست داشتنت میخواست بپره تو حلقم بدجور دلم برات تنگ شده نازنینم
نمیدونی چه روزهای سختی رو میگذرونم روزهای سخت پر از تنهایی
بودی مرهمی برای قلبو روحم میبودی اما نیستی و دل بهانه ات را میگیرد
یعنی کجایی ماه من عشق نازم
هر جا هستی برات ارزوی شادی و سلامتی میکنم کنار پسر نازت و همسر مهربونت که قطعا همیشه دوستش داری اونقدر که یادت بره یه روزی یک زن تو را دیوانه وار دوست میداشت و دوست میدارد...
روزگارت بهشت
نمیدونی چه حالی بودم امروز صبح, چنان دلم برات تنگ شده قادر به کنترل چشمام نیستم که به اشک ننشینه مدام بغض میکنم مدام اشکامو قورت میدم اما دیگه تو پایانه تاکسی میدان ازادی که پیاده شدم قلبم به شدت گرفت انگار قلبم از شدت دوست داشتنت میخواست بپره تو حلقم بدجور دلم برات تنگ شده نازنینم
نمیدونی چه روزهای سختی رو میگذرونم روزهای سخت پر از تنهایی
بودی مرهمی برای قلبو روحم میبودی اما نیستی و دل بهانه ات را میگیرد
یعنی کجایی ماه من عشق نازم
هر جا هستی برات ارزوی شادی و سلامتی میکنم کنار پسر نازت و همسر مهربونت که قطعا همیشه دوستش داری اونقدر که یادت بره یه روزی یک زن تو را دیوانه وار دوست میداشت و دوست میدارد...
روزگارت بهشت
- ۹۵/۰۲/۱۸