امروز انقدر دلم برایت تنگ شده بود که مدام یادت کردمو بغض در گلویم خفه شد و اشک در عمق چشمانم به گل نشست، نمیدانی وقتی یاد تک تک لحظه هایی که داشتمت می افتم دلم میخواهد برای همیشه بخوابم و دیگر بیدار نشوم مرد مهربان رویاهایم، یاد حرفهایت، یاد لهجه شیرینت، یاد صدایت، یاد نوشته هایت، یاد مهربانیهایی که منکرش شدی، یاد نگاهت و یاد ناجی و سفارشهایش، نمیدانی چقدر حسرت در دلم فریاد میکند، نمیدانی
- ۹۶/۰۸/۰۱