کجایی مهربانم که از صبح انگار نشسته ای درست وسط قلبم و با هر تپش میگویی به یادت هستم، امروز عجیب هوا تو را به یادم می آورد و با هر نفس می گویم یادش بخیر، چقدر داشتمت، چقدر عاشقانه می پرستیدمت و چقدر غریبانه هنوز هم حس دوست داشتنت در وجودم متلاطم است اما دیگر از مرز وجود پایش را خارج نمی گذارد هر چه هست هر چه از عاشقانه هایم مانده است همه درونم محفوظ باقی مانده است احساسی که همچنان زنده است و در هر لحظه تو را فریاد می کند
شب تولدم چقدر حضور پر مهرت را در رویاهایم داشتم و چقدر روز زیبایی شد برایم، آن شب بابا و مامان و خواهرها و امین داداش خونمون اومدن و برایم کیک تولد گرفتند و من یک عالمه این دوست داشتنشان را مردم که اینقدر قدر داشتنم را می دانند چشمهای برق زده بابا یک عالمه میگفت دوستت دارم و آغوش مردانه داداش میگفت به داشتنت افتخار میکنم
امین موقع رفتن در گوشم گفت خیلی از هزارتا مرد مردتری، زنها باید از تو درس بگیرند و مامان موقع رفتن زد پشت امین گفت بگرد یه دختر مثل ابجیت پیدا کن و همه خندیدیم و گفتیم ایشالا عروسیت داداش، امین موقع پایین رفتن درب آسانسور را نگهداشت و زیر لب زمزمه کرد آبجی من تکه ورژن اخر شیرزنانی که نسلشان منقرض شده است
چقدر یادم می افتد خنده ام میگیرد
خیلی شب خوبی بود
آبجی بزرگه برام کیک تولد از قنادی فرانسه گرفته بود با یک شمع علامت سوال که دیگر شماره سنم را روی کیک نگذارد و چقدر از اینکارش خوشم آمد واقعا نگران میشوم وقتی یادم می آید که چهل و دو سالم شده است
مراقب خودت باش ضربان زندگی من
- ۹۶/۱۱/۲۴
چه خانواده ی خوبی
مبارک و صد ساله بشین