این روزها باز هم خوابهای عجیبی میبینم دیشب اصلا انگار یکی مدام بالا سرم نشسته بود و ذکر میگفت و من بدون هیچ ترسی حسش میکردمو با خودم میگفتم چه نجواهای دلپذیری، یکدفعه هم که درست و حسابی خوابم برد خواب دیدم از گوشت و پوست انگشتان پایم که به نظر میرسید هیچ حسی ندارد آرام آرام میکندم و میدیدم دوباره گوشت و پوست تازه میروید، و با یک حس خوبی اینکار را انجام میدادم انگار تازه متولد شده باشم بسیار سبکبال
خلاصه اینکه از ساعت چهار و نیم صبح که از خواب پریدم دیگر پلکهایم روی هم نیامد و مدام حس عجیبی داشتم انگار یکی همراهم است
امروز سر کار روز آرامی داشتم و مدام مورد توجه مدیران قرار گرفتم بطور کاملا خارق العاده ای آقای مشاور دکتر بهم گفت شما چرا از دفتر معاونت رفتی چرا رفتی آخه چرا
اونقدر خنده ام گرفت، بهش گفتم والا از بس اذیتم کردن و با لبخندی گفت برگردی مراقبت خواهم بود
گفتم هیچ تضمینی نیست آقای دکتر، اینها سیصد نفرند و من و شما دو نفر
و او گفت چرا یادت رفته طرف حق خدا را دارد پس ما قویتریم، نمیدانستم چه جوابی بدهم فقط نگاهش کردم، پیرمرد مهربان دوست داشتنی را
💕😊
عرفه روز نیاش، دعاهایتان مستجاب و عیدتون مبارک
مرد مهربان رویاهایم حواسم بهت هست که حواست بهم نیستا
مراقب خودت باش که دلتنگتم بدجور
- ۹۷/۰۵/۳۰