اصلا مغزم کار نمیکنه بتونم تیتر خوبی برای این پست بنویسم دارم خودمو زوری وادار به حرف زدن میکنم شاید این بغض گره شده در گلویم بشکند، شرایط سختی را اینروزا میگذرانم مانند آنموقع که دایی بزرگوارت را از دست داده بودی
فکر نمیکردم تا این حد مزاحم زندگی ات هستم
خوب رفتی
خدا بهمراهت
تو لاقل مراقب خودت باش
کمرم شکست با رفتن عزیز دلی که مایه دلگرمی ام بود
خدا رحمتش کند روحش شاد
من هم هر روز به رفتنم فکر میکنم دلم آسایش و آرامشی ابدی می خواهد
یک خواب قشنگ و طولانی، درست مثل همان خوابهایی که من هستمو تو و بین الحرمین، یا من هستمو تو و مسجد جمکران، یا اینکه نه، من هستمو تو و صحن آینه ...
- ۹۷/۱۰/۱۹