فایده نداشت با دلخوری رفت تو اتاقش درو قفل کرد و داد زد تورو خدا مامان بزار پیشت بمونم
آخه من چیکار کنم پسر جیگر طلام تو نمیبینی مگه این مریضی چی به روز من داره میاره چرا نمیفهمی، میگه تو هیچیت نیست داری خوب میشی من نمیرم آب دستت کی میده
یه دل سیر از دستش گریه کردم لعنتی تو چرا اینقدر خواستنی و مهربونی آخه، آینه دل منی تو، پسرم خدا خودش نگهدارت باشه😥😘
همسرم راهی شد رفت محل کارش قرار شد آخر شبها بیاد بره تو اتاقش برای خواب بیاد خونه
نوید جان چرا نرفتی مادر دورت بگرده الهی
بهش گفتم باشه پس من میرم حالا که هر دوتون این مدای تا میکنید بدبختی بیمارستان شهدای یافت آباد که آشنا داشتم دیگه بیمار نمیگیره بیمارستان اصا بسته است تا مریضای فعلیشو مرخص کنه همکار و دوست قدیمیم میگفت هممون بریدیم، بیمارستان پیامبر و فیروزگر هم زنگ زدم نتونستم برای خودم پذیرش بگیرم تصمیم گرفتم برم مهمانسرا که اونم زنگ زدم گفتن پذیرش نداریم نمیتونم راه بیفتم تو خیابون دنبال مسافرخونه، حالم بدتر بشه جلوشون یه سرفه کنم جا بهم نمیدن، مستاصل موندم انگار چاره ای نیست اینا منو از رو بردن، مخصوصا نوید که هیچ رقمه از من نمیبره، پسر نمیدونستم اینقدر خاطرمو میخوای که بخوای خودتو فدا کنی
خلاصه با هم توافق کردیم قرار شد تحت هیچ شرایطی پیش من نیاد من خودم کارامو انجام میدم و فقط برای غذا و دستشویی از اتاقش بیرون بیاد اونم با ماسک و عینک و دستکش، تا بلاخره وضعیت من معلوم بشه کدوم طرفی هستم، در این فاصله دنبال جا برای خودم هم هستم قطعا بتونم شب میزنم بیرون، مگه با خودشه اون بچه است حالیش نیست نمیفهمه چی میگم این بیماری اصلا شوخی نداره در عرض دو روز ریه های منو بلعید
درستش میکنم
- ۹۹/۰۱/۰۴