شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۱
  • ۰

تبریکهای اشتباهی

نمیدانم چه حکایت غریبیست که در روزهای پایانی سال و نزدیک سال تحویل، کلی پیام تبریک عید از افراد ناشناس دریافت میکنم، حس خوبیست وقتی میبینم شماره ناشناسی برایم پیام داده و تو دلم میگم شاید مثلا تو باشی، این است که کلی ذوق میکنم، وقتی باز میکنم و میخوانم میبینم اشتباه گرفته اند، البته از خواندن پیامهای زیبای هموطنانم سیر نمیشوم اما واقعا نمیدانم چه جوابی بدهم، پاسخ رد دادن در برابر حس خوبی که از پیامشون دریافت کرده ای خیلی برایم سخت است، اینکه بگویی ممنونم چقدر زیباست دستت درد نکند اما اشتباه فرستاده ای من محمد نیستم یا بگویی خانم عیوضی اشتباه فرستادین، اینکه بگویی اشتباه ارسال کردین حس بدی به فرستنده میدهد، معمولا خیلی از لطفشون تشکر میکنم و بعدا میگم اشتباه شده

 

جالب ترین پیامی که دریافت کردم پارسال بود، مادری که دلش میخواست به یکی پیام تبریک بفرستد و من شماره ای بودم که دلش خواسته بود بگیرد و بگوید؛ عیدت مبارک پسرم زودتر بیا با هم بریم روستا برات نون و یارما بپزم

 

رفتم سرچ کردم ببینم یارما چیه، این فرد مال کجاست که دیدم یارما یه غذای اردبیلی هستش، قلبم ریخت، اونقدر باهاش مهربون حرف زدمو پاسخ دادم که من پسرتون نیستم اما خیلی از آشنایی با شما خوشحال شدم

گوشیم یه تک زنگ خورد قطع شد، بهش زنگ زدم خانمی هم سن و سال مامانم جواب داد، صداش میلرزید گفت همیشه منتظرم گفتم شاید عباسم زنگ زده، اشک تو چشمام جمع شد گفتم مادرجان شما از کجا زنگ میزنید، خوبین، گفت دخترم ببخشید مزاحمت شدم میشه بعضی وقتا بهت زنگ بزنم، گفتم بله با کمال میل

و حالا او یکی از دوستان خوب من است، سارا خانم پنجاه و نه سالشه و ساکن کرمان هستش، خودش اردبیلی و همسرش کرمانیه، پسرش سالهاست خونه رو ترک کرده و برنگشته، دلش نمیخواد در موردش بگه که چرا رفته، اما به هر دلیلی رفته، به یک دلیل باید برگرده، چون مادرش دلش براش تنگه

 

اینم از امروز من، با سارا خانم حرف زدم، یه پیام اشتباهی دیگه که اومده بود رو جواب دادم و برای سارا خانم گفتم، کلی خندیدو گفت تو مثل خدا که هر کی دلش بگیره میره سراغش، هر کی دلش میگیره بهت پیامک میده، بهش گفتم البته اونا خودشون پیام مینویسن شما یه پیام که دختر همسایه نوشته رو، هر سال میفرستی و کلی خندیدو گفت به روم نیار خجالت چکرم قیزیم، 

خیلی با نمک حرف میزنه، منو یاد مادربزرگم میندازه، یکی فارسی یکی ترکی

  • ۹۹/۱۲/۲۹
  • شکوفه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی