شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

نگرانتم

سلام صبحت بخیر زندگی

بودنهای بی موقعت نگرانم کرده، مطمینم بخاطر من نیست، یا اتفاقی افتاده یا جایی هستی که شب‌های من روزهای توست غیر از این باشد برای سلامتی ات نگرانم آخر هر روز تا سه یا چهار صبح بیدار باشی؟ دیشب حضور نداشتم و تو باز هم تا صبح تلگرامت بوده ای، خدا کند خیر باشد و اتفاقی نیفتاده باشد، جز دعا کاری از دستم که برنمی‌آید، اگر بپرسم باز هم سنگ روی یخم میکنی، کلا از نظرت مهم نیست بودنم، توجهم به تو و همراهی ام، تو نیازی به من نداری و البته این جای شکرش باقیست که همسر خوب و مهربانی کنارت داری، خدا زندگیتونو و خودتونو برای هم نگداره ایشالا، گل پسرتو ببوس

انشالله خیر است

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

یه روز دیگه

یه روز دیگه به دنیا سلام کردم و برای گذراندنش به نحو احسنت برنامه چیدم مثل همیشه

اما این روزها کمتر میشه طبق برنامه پیش برم اوضاع زیاد ردیف نیست درد و بیماری از یه طرف و هزینه های بالای زندگی و آزمایشات هم از یه طرف

کلا احساس یک عدد برگ جامانده بر درخت در چله زمستان را دارم که از غافله جا مانده و تنهایی باید حریف حجمه های باد و سوز و سرما بشه تازه اگه برفی در کار نباشه

دقیقا شده مثل زندگی من

از هر بری باری می‌رسد و کوله بار زندگی بر دوشم سنگینتر میشود

امروز رفتم نمونه پاتولوژی ازم گرفتن برای آزمایشهای ابتدایی

تمام آن لحظه ها در سالهای هشتادونه تا نود و دو داره برام تداعی میشه صحنه به صحنه دوباره تکرار میشود تنها با یک تفاوت که دیگر چون تویی همراه و همدل و همزبان من نیست اینبار باید تنهایی این مسیر را طی کنم و واقعا همچین قدرتی در خودم سراغ ندارم

حضورهایت را شاهدم و دارم سعی میکنم به خودم بقبولونم که بخاطر من هستش که هستی و قراره باز هم همراهم باشی

اما وقتی یاد گذشته می افتم می گویم به خودت امید واهی نده تو برای هیچکس حتی او دیگر آنقدر که مهم بودی نیستی، حتما یه کاری داشته به خودت نگیر

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

انتظار

همیشه انتظار سخته مخصوصا اگه برای گرفتن نظر قطعی در مورد جواب آزمایش باشه😐

دکتر جراحی داشته دیر میاد

😯


+ بلاخره نتیجه آزمایش پرولاکتین و تومور هیپوفیز نرمال اعلام میشود😅

خوشحالم لاقل آخر عمری رو مغزمون عیب نمیزارن😂😂😂

فردا صبح آزمایش افتراقی دیگه ای دارم که باید برم انجام بدم بلاخره باید علت مشکلم یه جای همین دوروبرا باشه دیگه😁


الان واقعا تو با خودت چند چندی جیگر خان😍

میای، میری، با ایدی، بی آیدی 

هر جور باشی یا نباشی

عزیز مایی

همین

جهت اطلاع😀👌

  • شکوفه
  • ۱
  • ۰

از صبح به شدت قلبم درد میکنه، دیدم تار شده و دستام لرزش مختصری داره و مدام تنگ نفس دارم

گاهی لحظه ها که قلبم تیر می‌کشه میگم تموم شد دیگه نفسه بالا نمیاد


حضورت دلگرم کنندست ولی نمیخوام بوده باشم که یه روزی نبودنمو متوجه بشی، راستی آیدیتو برداشتی که چی بهم گفته باشی یعنی؟😊 نکنه خواستی بگی بخاطر من هست که آنلاین میشی، آره؟ 😊 حتی اگه اینطوری نباشه فقط فکرشم قشنگه 💕

مراقب خودت باش


امروز یه روز خاص در این لحظه برای این صفحه است که آمار بازدید دیروز و امروز دقیقا یکیست ۶۲ بازدیدکننده و ۱۱۱ بازدید

گاهی وقتها که آمار بازدیدها به بالای صدوپنجاه نفر میرسه با خودم میگم چه چیزی در اینجا اینقدر براشون جذاب بوده .‌..

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

بازآ که این دل بی تو ماوایی ندارد، 

مرغم دهم جوشش دهند در را به رویت😁👌  

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

آنلاینی 😊💕

دیگه داره کم کم بدجور حسودیم میشه😁👌

داری با کی حرف میزنی یعنی

کاش طرفت من بودم و نمیگفتی هم یه کاری دارم شرمنده

اصلا نه کاش طرفت من بودم هر دریوری میخواستی میگفتی

والاع😍

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

تداخل هورمونی محرز بود و آزمایش پرولاکتین و تیرویید باید تکرار بشه

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

قبول داری

در اوج درد خوش اخلاق بودن کار بسیار مشکلیست
صبور باش شکوه
صبور باش
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

پنج سال گذشت، زود نگذشت اما گذشت، با شادی با رنج با فراق با وفاق گذشت باز هم میگذرد و آنچه باقی می ماند ردپای ماست بر گذر زمان، همچون تویی که رفتی و شدی یاور رهگذران و منی که ماندم در حسرت گذر تو و آن رهگذران بر کوچه باغ زمان، شاید آن گذر یکی بود اما هر کدام در نقطه ای از خط ایستادیم که نه تو و نه آن رهگذران، گذارشان به آن گذر نیفتاد، ندیدمت و نه توانستم سراغی بگیرمت، یاوری شدی که سالهاست می‌شناسمش اما نمیشناسمش

خیلی زود دیر میشود و حرفها و کتابهای نوشته شده دیگر فرصتی برای خوانده شدن پیدا نمیکنند

نمی دانم چرا یاد وبلاگت افتادم و این مطلب را برای هزارمین بار خواندم و برای بار آخر باز هم از خودم پرسیدم با من بود؟ می شود اینهمه خوشبختی را یکجا داشت؟ هنوز هم امید از حرفهایت به مشام می رسد اما نمیدانم چرا مدام در قلبم ندایی به گوش می رسد که خیلی دیر شده است برای هر حرفی و هر کتابی 

شاید دیگر ننویسی و نخوانی اما در قلبت میفهمی که گذر زمان چقدر بی رنگت کرده است آنقدر که شاید دیگر نقش زلال آبی عشق در دریای نگاهش موج نزند و قلمی برای نوشتن از آن به سر تیتر ورقی نلغزد، قابل درک است تا بوده زمان بر نقش جان اینگونه خط تیز و براق خود را بر جای گذاشته است و فرار از بی فروغی ممکن نیست

کاش میشد امیدوار تر نگاه کرد کاش میشد پر رنگ تر دیده شد

کاش میشد هرگز فراموش نشد


بیست و دوم خرداد ۹۲

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

باشه مبارکه

خون جیگر کردن منو امروز، اونقدر پست روز حسابدار مبارک لایک کردم، دلم میخواست برم هی بهش بگم روزت مبارک حسابدار ماه من، حسابدار آسمان قلب من، کیلید دار اعظم روزت مبارک😁💕، نشد که، دستم به تبریک نرفت، نمیخوام مزاحمت بشم، از طرفی از تو چه پنهون میترسم بفهمی به یادتم بری برای همیشه، شاید بری برات بهتر باشه، ولی لطفا بزار ببینم هستی اما به یادم نباش و فکر کن من نگاهت نمیکنم، اما من بدون نگاهت بدون یادت زندگی برام یه سیر یکنواخت بی خاصیته

روزت مبارک😊💕🌹

  • شکوفه