اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ (فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا) رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِی
اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ (فِی الْأَحْوَالِ کُلِّهَا) رَءُوفاً وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِی
وقتی میفهمن آزمایش پرولاکتین داری یه جوری هواتو دارن که شرمنده میشی اگه پرولاکتینت بالا نباشه 😁😂😂😂
خانم آرامش دارین
خانم نیم ساعته نشستید یا نه
خانم الان خوبین
😊
آری
بزن سوزنو
مگه فکر میکنی بیشتر از من تو دنیا بمونی چی عایدت میشه، غمت نباشه دخترم
یا اینوری هستیم یا اونوری، هر دوشو باید بری، دیر یا زود
الانه شما هستی یعنی داری کار بورسی میکنی، آیدیتو بوووووورس گذاشتی😀
میدونی همه کاراتو دوست دارم حتی طفره رفتناتو، لاپوشونیهاتو، عصبانیتاتو
کلا دوستت دارم دیگه
همین😄💕
بعد از گذشت چندسال از بیماری ام و ادامه زندگی عادی، دوباره همه چیز از اول شروع شد، باز هم دکتر و آزمایش و تخت بیمارستان، باز هم ام آر آی و تشخیص هر دکتری به زعم خویش
نمی خواهم بیشتر بنویسم چون اگر ادامه بدهم و یاد گذشته ها کنم اشکم روان می شود و اینبار من نباید گریه کنم باید در آرامش کامل فردا صبح آزمایش خون بدهم تا ببینند پرولاکتین خونم باز هم اینقدر بالا خواهد بود میدانی برای خودم کلی دکتر شده ام وقتی سونوگرافی واژینال میشدم آنقدر درد داشتم که دکتر شروع کرد به حرف زدن که حواسم را پرت کند و از اصطلاحات علمی به کار رفته در صحبتهایم متعجب پرسید چی خوندی شما؟! نکنه همکاریم
راستی دکتر خودم دوست عزیزم رفته برای همیشه خارج از کشور، بدون اینکه با من خداحافظی کنه، امروز فکر کردم میبینمش با دست گل رفتم مطبش و نوبت از قبل هم گرفته بودم اما منشی با صدایی آرام و غمگین از بهت من، گفت خبر نداشتید ایشون از ایران رفتن و دوستشونو جای خودشون گذاشتن مریضهاشون اذیت نشن ایشونم دکتر خوبی هستن
دسته گل را گذاشتم روی میز و نشستم، دکتر جدید هم خانم مهربان و کم سنی بود و کلی از بابت گل تشکر کرد
امیدوارم فردا میزان هورمون پرولاکتینم نرمال باشد و تی اس اچ هم حکایت از کم کاری تیرویید نداشته باشد
میدانی من این راهها را چندین بار رفته ام، وقتی دکتر برایم این آزمایش را نوشت با نگاهی مهربان گفت بعد از جواب این آزمایش نظر خواهم داد و من در جوابش گفتم انشالله که تومور مغزی نداشته باشم فقط این را کم داشتم و خانم دکتر با نگاهی متعجب گفت خوب نیست مریضت اطلاعات زیاد داشته باشد اجرای پروتکل درمان برای دکتر آن مریض سخت میشود که در جوابش لبخند زدم و گفتم نگران نباشید مریض آرام و بی آزاری دارید و خداحافظی کردیم
این هم از امروز من
نمیخواهم از تو هیچ حرفی بزنم که مطمینم گریه میکنم همین الان بغضم گرفت
فعلا خداحافظ
یاد روزهای گذشته که بودی و حالا دوباره همان مسیر و اینبار تو نیستی
ماجرا از اونجایی شروع شد که به دفتر دیگری منتقل شدم و همکار مستقیمم آقایی بود که مجرد بود و بسیار با ایمان، کار کردن باهاش برام راحت بود اونقدر راحت که در میان کار وقتی حرفی پیش میومد که خنده دار بود عجیب میخندید و خودم هم زمان خوبی رو همراه با دلخوشی و لبخند سپری میکردم تا اینکه خوب کار کردنمون خوب بودنمون با هم، مورد توجه یه خانم مطلقه قرار گرفت خانمی که بعدها فهمیدم عجیب به این آقا علاقمند شده و به این فکر نکرد که من متاهل هستم میفهمی، اما نفهمید نخواست بفهمه و نمیدونست که من میتونستم بهترین مرد دنیا، عشق عزیزمو کنار خودم داشته باشم اما بخاطر زندگیش بخاطر اینکه با من دنیای روشنی نمیداشت دیگه کنارم ندارمش، حالا بیام این حسو به مردی داشته باشم که فقط همکار من هستش وقتی هنوز عشق او در قلبم میتپد و فرزندی دارم که باید سامانش بدهم همراه با شناسنامه ای که میگوید آقا بالاسر دارد، افسوس زن نفهمید و مدام تهمت زد مدام حرفهای مفت زد تا اینکه پریشب تماس گرفت تهدیدم کرد که تو نمیتونی باهاش دوست باشی اون فقط یه همکاره و ما هستیم که دوستان هم هستیم اون یه مرد هست که دختری رو دوست داره و اون دختر رو معرفی کرد
اوضاع پیچیده شد رفتم سرکار و هی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه بلاخره تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم، رفتم به اتاقش، سعی کردم بغض نکنم، سعی کردم با آرامش باهاش حرف بزنم، تا گفتم خانم فلانی بهم زنگ زده، چشماشو درشت کرد و تیز نگاهم کرد گفت برای چی به شما زنگ زده، خجالت نمیکشه شما یه خانم بسیار محترم رو اینطور ناراحت میکنه و تهمت میزنه، بهش گفتم اتفاقات عجیبی داره میفته، فقط من نیستم که در تیررس قرار گرفتم دختر خانمی هم هست که ازش نام برده، بلند شد دستاشو لای موهاش فروبرد و گفت اون دختر معصومو پاکو چرا قاطی ماجرا کرده، بهش گفتم از قرار معلوم بدنام کردن شما به هر قیمتی در دستور کارشه و لبخند تلخی زدیم، قرار شد این موضوع بین خودمون بمونه تا ببینیم چیکار میتونیم بکنیم تا حلش کنیم و بهش یاداوری کردم اون زن سرپرست خانوار هستش و یه پسر ده ساله داره باید مراقب باشیم طوری رفتار نکنیم حق الناس بیاد گردنمون و او هم حرفمو تصدیق کرد و رفتیم
با خستگی روحی عجیبی دیروز غروب رسیدم منزل، درد عجیبی تو کمر و کلیه هام پیچیده بود مدام سرفه میکردم که یکدفعه متوجه شدم حالم خیلی بده و به شدت دارم خونریزی میکنم استرس و ناراحتی حالمو دگرگون کرده بود
شب به سختی خوابیدم و صبح نتونستم از جام بلند بشم به ناچار بهش پیامک دادم که کارهارو پوشش بده من نمیتونم بیام اداره
خیلی نگران شد زنگ زد جوابشو ندادم و پیامک داد اوضاع ردیفه اصلا نگران نباشید خوب استراحت کنید خیلی متاسفم بخاطر من اینقدر اذیت شدین
بهش جواب دادم تقصیر شما که نیست پیش میاد، صبور باشین و سعی کنید نسبت بهش بی تفاوت باشین
خلاصه زنگ زدم به دکترم وقت بگیرم که متاسفانه نبود و فردا بهم وقت دادن، امیدوارم فردا بتونم ببینمش و یه جواب درست ازش بگیرم خیلی برام مهمه که بتونم خونه بمونم و کارم به بیمارستان نکشه، امسال آقا پسر کنکور داره باید آرامش براش فراهم باشه، کاش بشه
خوشحال شدم از دیدن حضورت اما کاش میدونستم بخاطر من هست که هستی
نه اینکه کار مهمی داری
ازت ممنونم حتی اگر بخاطر من نیست که هستی ولی هستی
💕
اما کاش تکرار بشود اگر قرار باشد بیماری صعب العلاج قبل بازگردد کاش تویی که همراهی ام کردی به سوی بهبودی هم بازگردی
دو ما و نیم است شواهدش پیدا شده
راستی اگر باز هم باشی من دوباره مثل قبل می توانم روی بودنت حساب کنم دوباره می شود بودنت امید سلامتی، زندگی و طلوع مجدد عاشقانه هایمان باشد
وقتی تو زندگی شیرین خودت را داری چرا باید به من فکر کنی
این سوال خوبیست، نه؟!
یادته یه روز من تو اتوبان زنجان بودم برات نوشتم الان تصادف کردیم
گفتی ای وای منم الان تو همین اتوبانم
حالا الان بعد از هفت سال من باز تو این اتوبانم، تو کجایی، کاش باشی، لاقل یه مسیرو با هم رفته باشیم
نیستی بدجور سخت میگذره اینروزها
جواب آزمایش آقا پسر بردم پیش دکترش، گفت: اوضاعش ردیفه فقط ب۱۲ و منیزیم و ویتامین دی بدنش پایینه که براش مکمل غذایی نوشت و گفت تیروییدش به سمت پرکاری داره پیش میره، که جای نگرانی نیست هنوز خیلی زیاد نیست که نیاز به دارو داشته باشه ممکنه شش ماه دیگه که باید این آزمایش رو تجدید کنید اصلا برطرف شده باشه
خداروشکر که بلاخره یه دلیل برای این دردهای عضلانیش پیدا شد کمبود منیزیم فعلا عامل اصلیشه، امیدوارم زودتر خوب بشه طفلی بچم خیلی اذیت میشه
امروز محل کارم واعجبا بود، همه یه جورایی زیادی خوش اخلاق شده بودن این بسیار مشکوکه، معلوم نیست دوباره چه خوابی دیدن😎
دله عاشقه مرا بردی گرچه که آزردی دلخوشی ام بود که در بند تو بودم
💕👌
چند روزه درگیر موضوعات کاری هستم و دنبال رفع و رجوع اتهامات وارده
تا بوده همین بوده، هر کی خوب کار کنه درست کار کنه و علمشم داشته باشه همیشه در سیبل سوء ظن قرار داره
مدتیه مشاور معاون معاون رییس جمهور به شدت پیگیره کار معاونت و دنبال بهبود عملکرد اونه و بلاخره کشف کرده که در اینجا خانمی در سالهای گذشته بوده که حسابی جون میکنده و نتیجش این شده که شرایط جسمی و روحی و خانوادگیش با اونهمه فشار کار و کارشناسان زیرآبزن جور در نیامده و پیچیده تو یه دفتر تخصصی و یه گوشه ای دنج داره کار کارشناسیشو انجام میده که از قضا در آنجا هم معاون دفتر و رییس گروه مربوطه به جونش افتادن که بایکوتش کنن و در آخر تصمیم شگفت انگیزه آقای مشاور که خواسته اون خانم که بنده باشم برگردم سر جای قبلیم و به شدت پیگیر موضوعه و اما از چند طرف این خانم که بازم بنده باشم داره از هزار طرف ترکش میخوره
خدا بخیر کنه بتونم از دست جناب مشاور در برم و گر نه به جایی داره منتقلم میکنه و به کاری می گماردم که بسیار پر تنش و آسیب زاست و مدام محل مناقشه با واحدهای صنعتی گردن کلفت است
من که زورم به هیچکدومشون نمیرسه سپردم خودمو به خدا
از ناحیه زانوی راست هم حواسم پی این دریوریهایی که پشتم میگن بود از پله ها بدجور سر خوردم بسیار جدی آسیب دیدم
امروزم به نشانه اعتراض بعد از جلسه صبح به اداره برنگشتم برم خدمت مشاور آقای دکتر، خلاصه اینکه فردا چه جنگی شود
صبح زودم آقا پسر بردم آزمایشهای خونشو انجام بده و خودم از اونطرف رفتم جلسه، الانم باید ببرمش طب سوزنی کمرش، شام هم هیچی نزاشتم
میدونی سختترین کار دنیا هندل کردن کار بیرون با کار منزل و مادر بودن است
امیدوارم بتونم همیشه برای پسرم مادر خوبی باشم همون اندازه که در محل کارم سعی کردم کارشناس خبره ای باشم
چند روز بود ازت بی خبر بودم حضور دوبارت کلی حس خوب بودن حس خوب زندگی بهم بخشید
نمیدونم تو برای من چه حکمی داری که اینطور زندگی به کام هست با بودنت
آیا این همان اکسیر عشق است یا تو چیز دیگری 😁💕