شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۶۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

امروز من

بازم کنترل ابعادم از دستم دراومده عین یک دکل پف کرده بی مصرف شدم مدام ضعف دارم کلیه هام قرطی بازیشون گرفته خونریزی شدیدم قطع نمیشه سونوگرافی رفتم میگه ابعاد رحم بسیار افزایش یافته درد دارم مخصوصا انگشتام استخونای دستام فکم همه درد میکنه یکدفعه فکم قفل میشه انگار لال به دنیا اومدم کلماتو گم میکنم واقعا یکی با اینهمه علایم نباید راحت بشه من چقدر الکی با نوید و امید به خودم اشتیاق زنده بودن بدم واقعا طاقت تا چه اندازه از دید بشر مفهوم داره
خسته شدم دلم برای نمازخوندن تنگ شده چقدر الکی سر سجادم بشینم با خودم نجوا کنم خدایا لطفا بشنو ابن بنده ی تو که بهش میگی فاطمه خسته شده یه کاری بکن
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

امروز پای درختت گریه کردم خیلی دلم گرفته
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

نمیخوام دیگه تو رویاهام ببینمت حتی حرفاتم برام مهم نیست میفهمی اصلا مهم نیست که بهم بگی من برای تو برای صداقتت برای پاکیت ارزش قایل بودم و میدونم هیچ وقت برام فیلم بازی نکردی
نمیخوام باهام حرف بزنی اینو بفهم من اینو میدونم که اگه برای پاکی من ارزش قایل بودی نمینشستی ارتباط من با یه غریبه رو که فکر میکردم تو هستی همینطور تماشا کنی تو یه مرد اذری بی غیرتی اگه میگی میدونی من برات فیلم بازی نکردم اما من میدونم تو برام فیلم بازی کردی شبهای عروسیتو بال و پر زدنات تو صفحه هامونو یادم هست بعد اومدی جلوی چشمای من نوشتی همیشه دوستش داری نوشتی اونقدر عاشقشی اره من مثل یک ابله بلد نیستم فیلم بازی کنم اما تو خوب بلد بودی و هستی جونت سلامت فقط دیگه نیا به خوابم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

ای دورت بگردم امید جان دیدن صورت ماهت مثل بهشته حالم خوب نیست اوضاع جسمیم افتضاحه ولی وقتی نگاهت میکنم چیزی درونم میگه زندگی زیباست این همون چیزیه که باعث شده تو امید من باشی همونطور که نوید برام خبر خوش وجود حیاته
امیدوارم همیشه خوشو سلامت باشی و در پناه خدای رحمان زیر سایه پدر و مادرت همیشه موفق باشی
گر چه من با پدرت دلم صاف نمیشه اما این بنا نمیشه تورو عاشقانه دوست نداشته باشم حتی به همون اندازه که از پدرت حس تنفر درونم رشد کرده به همون اندازه هنوز دوسش دارم فکر کنم تا پایان عمرم این حس دوگانه همراهم باشه پدرت هیچوقت سعی نکرد منو ناراحت نکنه و براش غصه های من اونقدرم مهم نبود البته خوب من بودم که شانسم سرنوشتم اقبالم از زندگی این بوده اون تقصیر نداره
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بلاگفای کامنتخور دیده بودم اما دیگه اینو ندیده بودم پست مطلبمو بلاگ خورده
کوش پست مطلب دیشب من که برای حرف عین" نوشته بودم کوش؟ هان؟!
:))
اینارو اینجا مینویسم برای دوران پیریم اونموقعها که پسرم زن میگیره میره سر خونه زندگیش بعد من تنهای تنها میشینم لب بالکن یه استکان چایی برای خودم میریزم و این خاطراتمو میخونم البته اگه اونقدر عمر کنم که پیر بشم
:))
دیدی هیچ اتفاق خاصی نمیفته اصلا براش اهمیت نداره البته خوب برای منم بودو نبودش اهمیت نداره کسی که براش پاکی و صداقت من ارزش نداشت با غریبه ها هم صحبت شدم میدید و بی رگ فقط نگاه میکرد چرا باید برام اهمیت داشته باشه بودو نبودش
بیخیال از خودمون بگیم امروز روز خوبی بود با وام موافقت شد بگو ایشالا خیر باشه
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

پسر خوشگلم چقدر نگاه کردن به صورت ماهت دل انگیز است عزیزم خدانگهدارت باشه کوچولوی ناز
میبوسمت
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

در بند خود اموخته ام بند زدن را
از بس که دلم بند زده چینی خود را
این منظره دور همان خانه عشق است
یکبار ببین دورتر از بینی خود را
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر در هر زمینه ای استعداد داره واقعا هر کاره ای بشه انسان موفقی خواهد بود چه پزشک بشه چه فناوری و ای تی و چه یه عکاس قهار, هر کاره ای بشی میدونم بهترین خواهی بود مامان جان :))
با یک ایده فوق العاده با همکاری دوستش از یه کفشدوزک کوچولو لای علفها عکس زیبایی گرفته عکسشو گذاشتم بقیه هم لذت ببرن البته اینجا نه یه جای دیگه
:)))
راستی چندروزه اینجا بازم خیلی شلوغ شده چه خبره
:))
دقیقا لابلای صحبتای یه زن چهل ساله که هنوزم بزرگ نشده دنبال چی میگردین
:)))
به هر حال از توجه همتون ممنونم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

رسیدیم خونه پاهام توان ایستادن نداشتن چند روزه درست نخوابیدم کلی بغلش کردمو بوسیدمش بچم خسته و کوفته هستش دراز کشید کنارم خوابش برد الان دارم مدام صورت ماهشو نگاه میکنمو قوربون صدقش میرم دلم میخواد بازم ببوسمش ولی میترسم از خواب بپره دلم طاقت نیاورد پیشونیشو ماچ کردم تو خواب لبخند زد عاشقتم مامان جون
پسر گلم
اقا
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اقا پسرم اومد
:))
قوربون قدوبالات بره مامان ایشاالا
:))
الهی شکرت
خدایا مرسی ممنونم ازت
:)))
  • شکوفه