اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
«حضرت مولانا»
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
«حضرت مولانا»
اگه روزگار بی رحمه تو مهربون باش
اگه آفتاب می سوزونه تو سایبون باش
اگه سرما کمین کرده کنار باغچه
واسه گلهای نیمه جون تو باغبون باش
حالا که تنهایی پای جونم نشسته
بیا واسه منه تنها تو همزبون باش
تو مهربون باش
تو اوج قهر و آشتی اگه بیای گل کاشتی
نمیشدم فدائیت اگه دوستم نداشتی
عیدت مبارک
جای تو اینجاست توی یه گوشه از قلبم
چقدر سخته قلبت، روحت براش پر بکشه اما هی به دندون صبر بگیریش هی قلبت تیر بکشه بگی نه، تحمل کن، مبادا حرفی بزنی، مبادا تبریک بگی، مبادا بفهمه هنوز هم هر روزتو با عشق بهش سلام میکنی، هنوز هر ثانیه از عمرتو به امید یه لحظه داشتنش سپری میکنی
اما خودت خوب میدونی اینا همش آرزوهای محاله
اینو خودت خوب میدونی که باید بخاطر خودش، بخاطر خانوادش، تا عمر داری بسوزی
مراقب خودت باش مهربانم
باز هم تولدت مبارک
از خدا ممنونم بخاطر افریدنت، بخاطر بودنت، بخاطر هر لحظه نفسهایت که به ضربان قلب من می گوید هنوز بتپ، که وقت بودن است چون او هست
.
هیهات از ذلتی که بخواهد بر دامن تولید بنشیند
چند روزیست سرکارم به شدت تحت فشارم و مدام تنش دارم و به خدا قسم ذره ای کوتاه نخواهم آمد هیهات از نمایندگان بیسوادی که بر طرح ها و پروژه ها صحه میگذارند خدا از ما نخواهد گذشت حتی اگر مردم بگذرند حتی اگر آیندگان بگذرند
دیگر حالم از هر چه لابی و دنبال دست در جیب تولیدکننده و مردم کردن به هم میخورد ادم نمیداند دردش را به که بگوید کجا دردش را فریاد کند که یک نفر لاقل هنوز مانده باشد یک نفر هنوز وارد این دور باطل نشده باشد خدایا کمکم کن که جز تو پناهی ندارم
فکر کنم با این دست در لانه ماری که میکنم یک حلالیت از همه بطلبم بد نباشد
تو هم ببخش اگر هنوز دوستت دارم تو هم ببخش اگر هنوز بدون نفسهایت که در این شهر غمزده اگر نباشد نمی توانم زنده بمانم، باز هم ببخش نتوانستم فراموشت کنم نتوانستم فراموش کنم که چقدر عاشقانه به یادم هستی و به یادت هستم
مراقب خودت باش مهربانم مرد عزیز رویاهایم
این روزها عجیب خواب حضرت زهرا س و آقا امام حسین ع را میبینم فکر کنم راهی را قدم گذاشته ام که درست است اما عاقبتش برای خودم نافرجام و من نه اینکه شعار بدهم خودت خوب میدانی که ذره ای از حق و حقیقت نمی توانم بگذرم فقط خدا توانش را بدهد انشالله تا آخرش ایستاده ام
یَا مَنْ تَوَاضَعَ کُلُّ شَیْءٍ لِعَظَمَتِهِ یَا مَنِ اسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیْءٍ لِقُدْرَتِهِ یَا مَنْ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لِعِزَّتِهِ یَا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَیْءٍ لِهَیْبَتِهِ یَا مَنِ انْقَادَ کُلُّ شَیْءٍ مِنْ خَشْیَتِهِ یَا مَنْ تَشَقَّقَتِ الْجِبَالُ مِنْ مَخَافَتِهِ یَا مَنْ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ بِأَمْرِهِ یَا مَنِ اسْتَقَرَّتِ الْأَرَضُونَ بِإِذْنِهِ یَا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ یَا مَنْ لا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ
اى که هر چیزى در برابر عظمت وجودت فروتن هست ای که هر چیز در برابر قدرت تو تسلیم گردیده است ای که هر چیزى در برابر عزت و شوکتت ناچیز گشته است ای که هر چیز در برابر هیبتت خاضع گردیده، اى که هر چیزى در برابر قدرتت فرمانبردار و مطیع گردیده، اى که قدرت تو کوهها را از دل زمین بیرون کشیده است اى که به امر تو آسمانها برپا گشته است و کرات به اذن تو در مدار خود مستقر گشته، اى که رعد به لطف و احسان تو غرِّش زند، اى که بر مخلوق خود هیچ ستمی نکند
خودت کمکم کن و باور و یاورم باش
الهی امین
چقدر باهات حرف دارم و چقدر بی معرفتی که باز هم یه تبریک خشک و خالی رو از من دریغ کردی، تبریکی که به اسلام و مسلمین بر نمیخورد
متاسفانه هنوز هم خشکه مقدسی
هنوز هم از من فرار میکنی
اونقدر سرسخت شدم که دیگه گریه ام نمیگیرد دیگر حتی ناراحت هم نمیشوم وقتی بهم بی اعتنا هستند
اما هنوز زجر میکشم از آدمهای اشتباهی که اشتباهی وارد زندگی ام شدند و به ناچار زیر یک سقف می بایست تحملش کرد
هنوز گاهی چیزها هست که عذابم بدهد اما دیگر ارتباطی به تو ندارد مدتهاست دیگر توقعی از تو ندارم فقط گفتم که یادم باشد او هنوز هم همان است که بود دیگر مبادا دلت به یک نگاهش به یک حرف ساده اش به یک احوالپرسی در رویای شبانه اش بلرزد، دیگر نلرزد دلی که زنده نیست به عشق
دلی که دیگر نامش دل نیست، مگر معجزه ای رخ بدهد، خدایا حتی دیگر منتظر معجزه تو هم نیستم راحت باش، با بندگان دیگرت خوش باش، والا
.
خدایا چرا باید اینطور باشه
چرا باید یکیو دوست داشته باشی که فرسنگها ازت دور باشه
یک هفته است که تقریبا هر شب خوابت را میبینم و ساعتها صحبت میکنیم اما باز هم دلم برایت تنگ است 😢💕
کاشکی برگرده، اونی که عاشقم کرده
اونی که این دلو میبره با، حتی یه کلمه
جای تو اینجاست، توی یک گوشه از قلبم
من و تو عاشقیم، چرا نگم اینو جلو همه
مامان دیگه توان جنگیدن نداره
شما دیگه هفده سالته، مردی شدی برای خودت ماشالا
دیگه خودت از پس زندگیت برمیای
من دیگه خسته شدم مامان جان
دیگه از درد خسته شدم