دلتنگتم
دلتنگتم
بعد از مدتها احساس شادی کردم حس کردم چقدر هنوز بچه های من بهم نیاز دارن و چقدر هنوز کار دارم تو این دنیا
دیشب برای داداش کوچیکه، عشق آبجی، خونه قولنامه کردیم، ایشالا سال آیندهعروسیش باشه بره سر خونه زندگیش
اصلا اونقدر حس خوبی داشتم و دارم که نگو😍😘😘😘
خوشحالی و ذوق رو در چهره داداش، مامان و بابا میشد لمس کرد
خداروشکر خیالم ازش راحت شد
ایشالا یه روز خونه خریدن گل پسرم، دانشگاه رفتنش، عروسیش، وای چقدر بهانه های خوب خوب برای شاد بودن هست😄
عید همگی مبارک
طاعاتتون قبول حق
بهت تو تلگرام تبریک گفتم گر چه مدتهاست که دیگر نیستی
مراقب خودت باش
امیدوارم زندگیه خوبی داشته باشی
سالها می گذرند و همچنان کفه ترازوهایمان تعادل ندارد
چشم منتظر...
دست خالی...
دل پر...
دیدارت حتی اگر در خواب هم باشد برای من یعنی عین واقعیت، چرا که من تو را در میان بهشت پیدا کردم که شدی همه دار و ندار دلم
دیدن مامان خیلی حس خوبی برام بهمراه داشت هر چقدر که دیدن بابا اینروزا حالمو بدتر میکنه وقتی به گذشته فکر میکنم از دستش عصبانی میشم سعی میکنم روزهای قبل رو کنارش نبینم اون فقط پدر من هستش با تمام هر چه که بوده و هست، بگذریم، چیزی که میخواستم ازش بگم این نبود، میخواستم بگم حالم بهتره و سحری با مامان سر سفره نشستم الانم داره نمازشو میخونه و من هی نگاهش میکنم و قوربونش میرم
همچین یواشکی با هم حرف میزدیمو ریزه ریزه میخندیدیم که صدای پچ و پچمون آقا پسرو قلقلک داد هی داره تو تختش غلط میخوره احتمالا صبح کلی غر میزنه که چیکار میکردین اینقده سروصدا کردین
و عجیبون غریب، صدای تکبیر بابا منو به سمتش متوجه کرد، بابا داره نماز میخونه
در تمام عمرم کمتر دیده بودم نماز بخونه هر وقتم میدید نماز صبح بیدار شدم یا روزه گرفتم و هوا گرم بوده میگفت نمیخواد بخونی نمیخواد روزه بگیری همش با من
:))))
و من همیشه بچه تر بودم به این فکر میکردم بابا چطور میخواد اینهمه نماز روزه رو به جا بیاره وقتی مال خودشو نمیخونه و فکر میکردم حتما چون باباست خدا هم حتما مثل باباهاست با هم مردونه حلش میکنن بعدها که بزرگتر شدم دیدم نه اتفاقا خدا بیشتر مثل ماماناست زودی میشه دلشو به دست آورد
:))
خداحافظی اونقدر ام سخت نیست
امروز حالم به هم خورد و یک لحظه درد شدید و بیهوشی
به همین سادگی
الانم نمیدونم دوباره چرا اینجام
انگار قلب من نمیخواد به خودش مرخصی بده
های میره استراحت دو نیمه، دوباره برمیگرده به زمین مبارزه
برای این برگشت باید یک دلیل خوب داشت
دلیل من چیه
وقتی زمین و اسمانم با تو گره خورد وقتی خدای روی زمینم شدی وقتی تمام وجود و عشق زندگی ام شدی چطور می توانم فراموشت کنم چطور می توانم ارومو قرار داشته باشم
هر ذکری هر اعمالی که میخواهم در این روزها انجام بدهم هر روز که روزه میگیرم همه افطارهایم بغضی گلویم را میفشارد بی اختیار اشک میریزم نمیدانم از خدا چه بخواهم فقط می گویم صبرم بده مزاحم زندگی اش نشوم
میدانی خیلی سخت است تو باشی اما یک ذره از وجودت مال من نباشد حتی قلب و احساست
خدایا کمکم کن که من جز تو پناهی ندارم
نگاه کن فقط با نگاه کردنت، منو تو چه رویایی انداختی
به هر چی ازت ندارم راضی ام، تو این زندگی رو برام ساختی
به من فرصت همزبونی بده به من که یه عمره بهت باختم
واسه چند لحظه خرابش نکن بتی که یه عمری ازت ساختم
فقط چند لحظه به من فکر کن نگو لحظه چی رو عوض میکنه
همین چند لحظه برای یه عمر همه زندگیمو عوض میکنه
برای همین چند لحظه یه عمر همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط همین یه رویامو با من بساز همه آرزوهامو از من بگیر
عزیزترینمی
مراقب خودت باش
سلام ماه نازنینم
دورت بگردم
دلم برات یه دنیا تنگ شده
خوشحالم حالت خوبه
خداروشکر
امروز لست سین تلگراممو باز کردم پیام رسان سروش هم عضو شدم شاید ازت خبری داشته باشم داشتم دق میکردم از دوریت، اما خبری ازت نبود، تا اینکه بازم رفتم به وبلاگت سر زدم تو همین دو ساعت گذشته به وبلاگت آمدی و قالبش را عوض کردی، جنگلی سبز و کلبه عاشقانه ای در میانش، نمیدانی چقدر خوشحال شدم
خداروشکر که هستی
چقدر از ذوقم اشک ریختم
همیشه برام بهترینی
دوستت دارم دنیا، دنیا💕🌹😊