پاییز فصل عاشقانه های من سلام
فصل آشنایی و رویاهای زیبای من سلام
حس ناب بودنهای ما در بین الحرمین
سلام
سلام مهربان مه روی من
مرد مهربان رویاهای من
سلام
پاییز فصل عاشقانه های من سلام
فصل آشنایی و رویاهای زیبای من سلام
حس ناب بودنهای ما در بین الحرمین
سلام
سلام مهربان مه روی من
مرد مهربان رویاهای من
سلام
گاهی یک دلتنگی ساده یعنی یک دنیا عشق
همونطور که یک نگاه برگرفتن میتونه از یک دریا دلخوری حرف بزنه
خیلی ساده دلتنگتم عجیب
صبحت بخیر
امروز من یه مامان خیلی خوشبختم😊💖
اولین روز دانشگاه آقا پسر هستش
برین کنار مامان آقای مهندس وارد میشود😁
تو مهندس قلب و روح منی پسرم
برات دنیا دنیا آرزوی موفقیت، شادی و سلامتی دارم
علوم و مهندسی صنایع غذایی رو انتخاب کرد و از مدیریت صنعتی دانشگاه تهران و زبان فرهنگیان تهران چشم پوشی کرد
بخاطر اینکه خلاقیت رو درونش از بین نبرم و به استقلال فکری و تصمیمش احترام بگذارم با تبیین تمام موارد پیرامون بازار کار و موقعیت رشته در داخل و خارج از کشور و همینطور راههای ادامه تحصیل هر رشته، با تحصیلش در این رشته موافقت کردم
موفق باشی الهی عزیزدلم
ایشالا همه جوونا موفق باشن شما هم بهمراه بقیه
دوستت دارم نازنینم و همیشه سعی میکنم کمکت کنم تا بهترین مسیر رو پیدا کنی 💖
خدا پشت و پناهت باشه نازنینم
نمیدانی برای این لحظه که بپذیری روزی ببینمت چقدر انتظار کشیده ام و چه اشک شوقی در چشمانم حلقه شده ضربان تند قلبم را نمیتوانم آرام کنم واقعا این تو هستی که اینطور بازخوردی ازت دارم میبینم باورم نمیشه
خدایا خیلی خوبی
مرسی بهم برگردوندیش
کی کجا بیایم عمرم عشق نازنینم
کاش در یکی از همین روزها که بی تابت میشوم و سر از ایستگاه بی آر تی که برگشتنی به منزل سوار میشوی ببینمت، نمیدانم مرا ببینی میشناسی ام، نمی دانم ببینمت میشناسمت، مهم نیست، مهم اینه صدای قلبم و سلول به سلول تنم احساست میکند دوستت دارم و این یعنی داشتن همه خوبیها یکجا
مدتها بود اینطور احساس خوشبختی نکرده بودم
میدانی بعد از اینهمه صبوری کردن بدانی که میخواهدت چقدر می تواند شوق باشد ذوق باشد میدانی چقدر می تواند حس خوشبختی باشد
ممنونم که هنوز دارمت
ممنونم
شبت بخیر زندگی نفس 😊😍
وای خداوندا ببینی ام حتما میگویی چقدر پیر شدی چقدر قبلا زیباتر بودی
نمی دانم حس عجیبی وجودم را گرفته
میشود بیایی برایم بنویسی و حرف بزنیم بگویی کی کجا بیایم ببینمت
همیشه فکر می کردم دیدارت محال است نمی خواهی ام
ممنونم مرد مهربان رویاهایم
عاشقانه میپرستمت
ببخش اگر تند گفتمو پراکنده نوشتم همین الان بداهه احساسم را و اشکهایم را بدرقه راهت کرده ام نشد فکر کنم نشد بی اندیشم که در این لحظه باید چه بگویم نمی دانم
نکند حرفهایم ناراحتت کند
نمی دانم
فقط میدانم در هر ضربان قلبم عشقی نهفته است که دلیل تپیدن است
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند
ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند
نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی میکند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی میکند
سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی میکند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند
بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسد با من خزانی میکند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
میرسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی میکند
شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
ور نه قاضی در قضا نامهربانی میکند
خوش اومدی
دنیای رنج است و درد و بی معرفتی
دنیای رنگ است و زنگار و بی غیرتی
نیست خبر از دل شدگان راه حسین
فراموشی حسن یارست و دیو سیرتی
وا اسفا ...
دل و قلوه پرت میکنی برای همسرجان، بعد میگی نامه برای همسفرم 😊
خدایا مگه نگفتی با من معامله کنید
من با تو معامله کردم
چرا باید زندگیم دو سر سوخت باشه
یه روز خوش
یه دل شاد
چیز زیادیه
مگه من تاحالا برای خودم ازت چیزی خواستم
اما اینبار میخوام
بچم داره جلو چشمم پر پر میشه
میخوای برسونیم به لحظه ای که بودنتو انکار کنم
میخوای برسونیم به جایی که حسین و اهل بیتتو فراموش کنم
پس کجاست اون ثمن معامله ی با تو
کم نزاشتم برات
در حد خودم بنده لایقی برات بودم
بزار سرت منت بزارم بلکم صدات دراومد
خوشبحال اونیکه عزیزدل شماست
خدانگهدارتون برای هم
ده سال عاشقانه پرستیدمت دریغ از یک حرف لایق اینهمه عشق و محبتم
بعضیا همونطور که روزیشون گنجشکیه، در وادی عاشقی هم روزی ندارن
امروز عید غدیر هست همه به هم تبریک میگن منم تبریک میگم دل آدم باید عیدانه و شاد باشه
ام آر آی کمر آقا پسر گرفتم از دو مهره در سال نودوپنج رسید به چهار مهره انحراف
یک مادر مستاصل
بابا هم که شورشو دراورده ماشینی که بهش امانت دادم شش ساله باهاش مسافرکشی میکنه و دیگه کم مونده اجزاش از هم باز بشه بدون اینکه بهم بگه داده به انگل خانواده باهاش رفته میانه عروسی بعدم همینطور پیامک عوارضی میاد عوارضی فلان رو رد کرده بهش زنگ زدم میگم همه بدبختیات مال منه نباید یه خبر بدی مال منو امانت میدی استهلاک ماشین داغونتو کی باید بده محمد میده همین هفته پیش پونصد دادم یه جفت لاستیک گرفتم لنت عوض کردم
اخه چرا خدایا
واقعا حق منه اینهمه بدبختی و حرص و جوش
فرداوقت دکتر اقا پسره حتما اینم میگه ستون مهرش پلاتین میخواد
بچه همینطور درد میکشه و کمرش قوز کرده من پول عملشو ندارم
دویست و پنجاه میلیون برات کم نیست دکتر جان؟!
حالا عید مردونگی و عید علی رو به هم تبریک بگین
دور من پر از مرد هست شما چطور😐