شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

از صبح درگیر حل اختلافات خانوادگی بودم مغزم چنان هنگ کرده بود که دلم میخواست یکراست برم ترمینال به اولین اتوبوس رسیدم هر جا میرفت بلیط بگیرم فقط برم, من که دیگه تو این شهر کاری ندارم دیگه کسی رو که حرفمو بفهمه ندارم بمونم چیکار, اقا پسر هم که بزرگ شده مادربزرگش مراقبشه دلم میخواست برم دو روز از زندگی باقیموندمو برای خودم برای دل خودم زندگی کنم یا نه اصلا میرفتم اردبیل لب شورابیل اونقدر مینشستم اونقدر حرف میزدم تا سبک بشم از اینهمه سنگینی و غم رها بشم صبح بهش تلگرام دادم و دو تا حرف حساب بهش زدم گر چه میدونم از اون سنگ یخی صدایی درنمیاد ولی گفتم تا بدونم چقدر براش این دوستی مهمه و همین حالا هم مطمینم اصلا نیومده به تلگرامش معلوم بشه خوندش
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دیگه رابطه منو تو درست شدنی نیست تو هم همین نظرو داری نه
)):
بیخود بهش امید داشتم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اصلا حوصله زنده موندنو زندگی کردنو ندارم خدایا من دیگه برام بسه بیا و از لطف و رحمانیتت یه جو معرفت بخرج بده یک مرگی عنایت بفرما
والا خسته شدم از بس روز شد شب شد از بس زندگیم همش سختی و درد شد از بس غصه و غم غربت زمین شد
بسه به خدا
بسه به همون مقدساتی که برامون در زمین گذاشتی قسم بسه یا خودت ابرومندانه تمومش میکنی یا خودم یه کاریش میکنم دیگه خود دانی والسلام
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

ارزو به دلم موند یک روز شاد و پرنشاط دنبالم بگردی اینجارو پیدا کنی و با کلی ذوقو شوق برام بنویسی سلام عزیزم همسفر زندگیم هر دو خسته ایم بیا همه چیزو تمام گذشته رو فراموش کنیم و من باشمو تو و یک دنیای ارامو عاشقانه و تا عمر داریم مثل دو تا دوست باوفا تا همیشه کنار هم باشیمو احوالپرس هم من بنویسمو تو پاسخ دهی و تو بنویسیو من برایت از دنیای رنگارنگ پروانه ها بگویم
افسوس که محال است افسوس
جاده دوستیهای تو یکطرفه است
تنها میگویند و تو تنها میخوانی
همین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

تو اینستاگرام شمارشو بهم داد و من بی درنگ سیو کردمش تا از طریق تلگرام ازش سوال بپرسم شاید تو باشی ولی نبودی و او بسیار با صداقت و مهربان بود گفت متاسفم که ناامیدتون میکنم اما کاش من دوستی مثل شما داشتم و من بهش گفتم دوستی تعریف خاصی داره گذشت میخواد و زمان و قدر اون زمانهارو دونستن و برام ارزو کرد یه روز پیدات کنم افسوس که من تورو گم نکردم بلکه از من فرار کردی سکوت کردی اسیبهایی که این عشق به من میزنه فکر میکنی اخریش این بوده باشه؟!من تصور میکنم تا مرز جنون به باریکی مو فاصله دارم راستی او هم حسابرس است و این مرا شگفت زده تر کرد دو نفر هم اسم هم فامیل هم شکل همکارو هم رشته و جالبتر اینکه هر دو مرد طبیعت و دارو درخت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اینجا ثبت میکنم تا یادم نرود ان هم اسمو فامیلت از تو فقط اسمو فامیلی که هم نامید میداند و شغل حسابرس بودنت
از زادگاهت نگفتم و همچنین الباقی را نگفتم نتواند چیزی را ثابت کند او فکر میکند من تو را گم کرده ام
اما او از من شماره تماس دارد و نام امیدوارم مرد بدی نباشد به نظر که اینطور نبود ادم خوبو راستگویی بود باقی اش با خداست انشااله که مشکلی پیش نیاید
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر خسته و درمانده ام دلم میخواهد یکبار دیگر در سکوت مرگبار سرمای زمستان بروم اردبیل کنار دریاچه شورابیل و انجا یک عالمه دردودل کنمو این اشکها را روانه اب یخلمه شده اش نمایمو بگویم در این شهر مردی متولد شده است که قدر پریها را نمیداند من میخواهم بمیرم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

حتی از او پرسیدم به همین اسمو فامیل شما فیس بوک دارین گفت بله اما مدتهاست بهش سر نزدم و انجا بود که تمام روحو جانم سوخت چقدر فکر کرده بودم انجا مال توست چقدر عکس او را انجا دیده بودم و به تو گفته بودمو سکوت کردی اما مگر میشود من ان عکس را در وبلاگ تو دیده بودم میدانی کلا گیجو منگ شده ام یا او خود تو هستی باز هم مخفی کاری و نیرنگی سوار کرده ای یا واقعا تو نیستی و من مرتکب حماقت دیگری شده ام
تو ناراحت نباش فوقش گشت هم اسم خودش را پیدا کند و از تو پرسید بگو نه اشتباه گرفته اید مثل من که او را اشتباه گرفته ام تو که خوب بلدی راحت هر چیزی را دو پهلو جلوه بدهی و راحت دروغ میگویی راحت انهمه حرف نیشدار به من زده ای که مرا از خودت برانی دوتا از ان جمله ها بگو
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

راستی او یک راهنمای گردشگری یا اکوتوریسم است مرد جالب و شادیست
اونقدر دیروز فشار روحی جسمی تحمل کردم داغونم
راستی مرا بلاک کرده ای که پیامهایم را دریافت نکرده ای هیچکدام خوانده نشده اند و تو چقدر میتوانی به اندازه مهربانیهایت سنگدل باشی این مدتهاست به من ثابت شده است از همان موقع که در برابر عاشقانه هایم بجای سپاس سکوت کرده ای من فهمیدم تو کمتر قدر مرا خواهی دانست همانند بقیه اطرافیانم تا بوده برای من همین بوده محبت کردمو دستم را خالی گذاشته اند چرا الان دارم اشک میریزم نمیدانم شاید برای خودم و دل دردمند عاشقم نمیدانم شاید هم بخاطر غربتم در این کره خاکی باشد
در صفحه ها هم نیستی در تسنیم نیستی در هر دو وبلاگت نیستی در تلگرامت هم نیستی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اما فقط از نقطه زادگاه و زندگی در دو نقطه کاملا متضاد هم, یکی در شمالغرب دریای خزر و دیگری در شماشرق دریای خزر
من الان دو نفر رو با این شرایط در زندگیم میشناسم که بسیار شگفت انگیز است
اوه راستی او پدر یک جفت دوقلوی ناز دختر است که هر دو کلاس هشتم هستند و در یک روستای کوهستانی زندگی میکنند عکس خانه اش انقدر زیبا بود که مرا مسخ خودش کرد به او گفتم من هم پسری کلاس نهم دارم و او منو خانواده ام را به انجا دعوت کرد شاید واقعا رفتم دیدن همچین فردی که اینقدر مرا ارام میکند و جای خالی تورا در روحو روانم تسکین میدهد جالب است واقعا چقدر کله شق هستم من اصلا کارها و رفتارم به زنها شبیه نیست متاسفانه
البته که هیچکی برایم تو نمیشوی قطعا من دیشب باز هم خوابت را دیدم
  • شکوفه