شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

بعضی ادما خیلی زندگی پیچیده و عجیبی دارن اما بعضیا هستن که اصلا از همون اولش بازی زندگی پیچیده به زندگیشون همیشه پیچ در پیچ
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر برات نوشتم چقدر برات اشک
چقدر برات حرف دارم
پشتیبان محکم من بودی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

انکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بدهی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سر من مایه ی سودا همه تو
هر چند به روی کار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
امروز همه تویی و فردا همه تو
امروز همه تویی و فردا همه تو
امروز همه تویی و فردا همه تو




ان من بودم که بیقرارت کردم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

السلام علیک ای خدای من ای اله من ای رحمان و ای رحیم من السلام علیک یا کریم من
خدایا ازت ممنونم بخاطر همه چیز بخاطر تک تک لحظه های زندگیم چه به خوشی چه به سختی و ناخوشی که در کنار تو تا وقتی دست تو در دستم است همه عین خوشی و کامیابیست ازت ممنونم بخاطر تمام فهمی که از زندگی دارم بخاطر تمام چیزهایی که میدانم و تمام انچه مرا در زندگی نگهداشته ای تا بفهمانی ام مرا ببخش بخاطر وقتیکه حکمت کارهایت را درک نمیکنم و بهانه جو میشوم مرا ببخش بخاطر لحظه هایی که شکرت نمیکنم مرا ببخش اگر وقتهایی تو را با لبخند صدا نمیکنم و مرا ببخش بخاطر ثانیه هایی که باید در برابرت با نهایت ادب بایستم و من نشسته میپرستمت تو میدانی چقدر شرمگینم و این از بزرگی توست که میپذیری انشااله
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اومده میگه حالت خوبه مامان, میگم الهی شکر بد نیستم تو چطوری؟ میگه خوبم ولی این جای واکسنم درد میکنه
خندم گرفت گفتم مثلا کجاش درد میکنه یه سوراخ کوچولو هستشا نکنه شمالغربی جاش درد میکنه یا جنوبغربیش
:))
اونقدر کولی بازی دراورده صدامو دراورد بهش گفتم خداییش خدا رحم کرده شما مردها نمیزایید و گر نه نسل بشر منقرض میشد
غش کرد از خنده
:)))
خوشحالم شاده و سعی میکنم همیشه در کنار دردهای خودم اون بخنده غصه نخوره,
شب که میشه بیشتر احساس تنهایی میکنم بیشتر دلم میخواد یکی که دوسش دارم دوستم داشته باشه یه کم حواسشو بده به من, اصلا شبها مریضیا بیشتر غالب میشن

خدایا شکرت بخاطر همه چیز
شکر
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بی مرامتر از این هستی که روزی ببینی کمرنگم با خودت بگی چی شده کجاست حالمو بپرسی
امروز نتونستم برم اداره حالم اصلا خوب نیست هر چقدر سعی میکنم خوب باشم نمیشه خدا کنه اقا پسر از من نگیره
بهش میگم کجایی زودتر بیا خونه حالم خوب نیست میگه اینکه چیز تازه ای نیست میگم حق داری شما, خوب کاری نداری میگه فردا شب پرواز دارم میگم کجا میگه مگه فرقی هم میکنه میگم خوب اره خودت میدونیکه همیشه حواسم بهت بوده میگه اره حق داری من مرد خوبی نبودم میگم نه چه حرفیه شما اقای این خونه ای بعد سکوت کرد گفت خیلی اذیتت میکنم ببخشم فردا شب میرم بوشهر کار نیمه تمامی دارم برگردم قول میدم همونی باشم که تو میخوای اشکای منو ندید اما شنید که گفتم تو بهترینی و میتونی بهترینترم بشی منتظرتم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دو تا قرص سرماخوردگی با هم خوردمو سیتریزین و هیدروکسی زین و خوابیدم تو خواب میدیدم سوار هواپیما هستیم و داره اوج میگیره یکدفعه موتورش خاموش شد رفتیم که سقوط کنیم همه داد میزدن و پسرم بهم گفت من نمیترسم چون به تو و اینکه خدا صداتو میشنوه ایمان دارم دست کشیدم سرش بوسیدمش و ارام همدیگه رو بغل کردیم من ایت الکرسی خوندم و در یکجایی در قله یک کوه بین زمین و اسمان روی ابرها ایستادیم و ارام پیاده شدیم پسرم به همه میگفت به این میگن خدا باید خدارو اینطوری قبول داشت اینطوری ایمان داشت و همه خوشحال روی ابرها قدم میزدیم
هذیان تب الود قشنگی بود وقتی بیدار شدم احساس سبکی میکردم که متوجه شدم اقا پسر دیر کرده نگرانش شدم تو قلبم سپردمش به خدا بواسطه خانم فاطمه زهراس
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دستش درد نکنه بابا اومد دنبالم خرید کردم اوردم خونه
الهی که خیر ببینه ایشالا عاقبت بخیر بشه اصلا نمیتونستم خودم بیام خونه بیشتر از خیلی خیلی حالم بده دیگه ببین چه شود
هر چی گفت ببرمت دکتر قبول نکردم پول ندارم نزدیک اخر ماهه منم تمام پولمو خرج خونه و ازمایش و دکتر کردم دیگه جیبامو کیفم پر از خالیه از قرض گرفتنم اونقدر بدم میاد که حتی نیت کنم از یکی پول بگیرم حتی نگرفته تا اخر عمرم یادم میمونه مثل اونوقتیکه بهت پیامک دادم ببینم جواب میدی سر صحبتو باز کنم ببینم میتونی بهم کمک کنی و تو هم جواب ندادی هنوزم ناراحتم از اینکه چرا فکر کردم میتونم رو تو حساب کنم من حتی رو اعضای خانوادم حساب باز نمیکنم نمیدونم چرا و چطوری یکهو اونقدر به خودم نزدیک احساست کردم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

تو تغیر کردی
خیلی
اما نمیدونم این تغیر خوشحالت کرده یا نه
البته هر طور که باشه خواست خودت بوده حتمن خوشحالی و از خودت راضی هستی
منم راضی ام به هر چی که تورو راضی و خوشحال میکنه
مراقب خودت باش مبادا مثل من بدجوری سرما بخوری
فقط همین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

رفته بودم به بلاگت تو بلاگفا کلی قالبتو نگاه کردمو تک کلبه کوچکت را برانداز کردم و نوشته هاتو دوباره زیر و رو کردم و کلی برات نوشتم اما ثبت نکردم دست اخرم چشمام پر از اشک شد و با خودم اهی کشیدمو گفتم یادش بخیر خیلی خیلی هم یادش بخیر چه روزهایی با هم داشتیم
دیگه برنمیگردن نه اون روزها و نه توی اون روزها و گر من که هنوزم همون منم
ماه من
  • شکوفه