شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

اخ دلم برات تنگ شده گفتم ناامن نرو گفتی زندگی همینه
ماههاست دیگه نیستی اما من هنوز منتظرم برگردی بهم زنگ بزنی اما دریغ که کشور لامذهب عربستان حتی جنازه برادرم را پس نمیدهد
واقعا برام مثل یه برادر شفیق و مهربان بودی حالا که نیستی میفهمم چقدر بودنت برام مهم بوده چقدر بهم کمک کردی تو دانشگاه رفتنم تو درسام
چه شبهایی که غصه نونو ابم بود زنگ میزدی دلم نمیخواست با هیچکی حرف بزنم اما مجبور میشدم جواب بدم و همون احوالپرسیت حالمو بهتر میکرد و هیچوقت هیچی پشت مهربونیات نبود بودنت نه طوری بود که به چشمم بیای نه طوری بود که از یادم بری و حالا که نیستی میبینم چقدر جات خالیه
خیلی جات خالیه خیلی
هر چقدرم اشک میریزم دلم اروم نمیشه رفتن هیچکی اینقدر منو نسوزونده بود
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

کلی با هم دردودل کردیم منو این مورچه ای که زیر دست و بالم داره وول میزنه هی مثل قله منو فتح میکنه بعد میره پایین و بازم دوباره برمیگرده منو فتح میکنه بعد به موازات نگاهم رو دستم می ایسته زول میزنه تو چشمام شاخکاشو تکون میده انگار سعی داره یه چیزی رو بهم بفهمونه اما نمیدونم دقیقا چی میخواد بگه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

عزیزمی پاره تنمی لطفا فکر کن منم مثل تو بسته اینترنتی خریدم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

از صبح بارها رفتم تلگرام بهت سر زدم نبودی برای اینکه ندونی خونه موندم و یه وقت نگرانم نشی ساعت پنج میرم تلگرام وقتی بیای فکر میکنی صحیحو سلامت تازه از سرکار برگشتم

چرا زندگیه من اینطور گذشت دلخوشی امید زندگیم بودی
چقدر ازم دوری
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

از صبح مدام کلنجار رفتم برم بیمارستان ولی هنوز نتونستم خودمو تکون بدم مثل سنگ چسبیدم زمین و به اینده پسرم فکر میکنم اون بدون من چیکار میکنه دیشب بغلش کردم گفت چقدر داغی؟گفتم مامانی چیز مهمی نیست باهاش صحبتو باز کردم در اخر بهش گفتم بودو نبود ما ادما کنار هم نباید تاثیری تو موفقیتهای ایندمون داشته باشه چه باشیم چه نه, ما وظیفه داریم زندگیمونو خوب زندگی کنیم خوب درس بخونیم بریم سرکار خوب ازدواج کنیم و خوب بنده خدا باشیم و اونم تایید کرد بعد گفتم من هستم تا بهترین بودنای تورو خوب بودناتو ببینم اما اگه یه وقتی حالا نبودم تو به زندگی خوبت ادامه بده منم قول میدم هیچوقت از کنارت تکون نخورم همینجا بالای سرت هر جا تو باشی کنار و مراقبتم نگاهش تر شد و بوسیدم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

به اینروزا که تو زندگیم میرسم بیشتر میفهمم کارم درست بوده که ازم دوری و شاهد دردهای من نیستی
روزگارت بهشت و ایشالا همیشه شاد سلامت و بهمراه همسرت خوشبخت باشین گل نازم

چقدر دلم برای اونروزای گذشته که اونهمه داشتمت تنگ شده اونقدر که گلوله های اشکم از قله گونه هام رود جاری میشه تا باز هم ترک های روزهای سخت زندگیمو سبزه زاری کنه از گلخند عشقت در وجودم
عشق و محبتی که هیچوقت از بین نرفت چه خواسته و چه ناخواسته
مراقب خودت باش مرد مهربونم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

کاش میشد وقتی از بدنت خسته میشی راحت ترکش کنی یا یدکیشو بگیری
رسما پدرم از دستش دراومده و چقدر سرتقم که نمیرم دکتر
اما فکر کنم باصطلاح این تو بمیری از اون تو بمیریا نیستو دست اخر یه هتل بیمارستان حسابی افتادم
دیشب با یه قرص ارامبخش فرای مرزها تونستم یه کم اروم باشمو بخوابم مدام از خواب پریدمو دوباره سعی کردم بخوابم کلا اکثر بیماریها وقتی به اوجشون میرسن شواهد پوستیشون ظاهر میشه و دردناکتر از هر بیماری داخلی بیماریهای پوستی هستش مثلا دیابت یا بیماریهای زنان یا ایدز یا انواع سرطانها یا کبد کلا همه بیماریها وقتی میرسه به انتشار کثیر بدنو دچار عوارض پوستی میکنه درد خارش سوزش و ترکهای سطحی و عمیق
و انواع جوش و دمل و کیستهایی که بهمراه تب سر باز میکنن
)):
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

فردارو مرخصی گرفتم دیگه توانی برام نمونده اما مطمینم دکتر و بیمارستان نمیرم خدا هنوزم هست بلاخره بهتر میشم همه چیز درست میشه دیشب با ناجی که بودم خدا گفت حواسش به من هست
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

تو تنها حسرت من رو زمینی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خیلی جاش خالیه
):
فوت هیچکی تاحالا اینقدر بهم سنگین نیومده بود و برای فوت هیچکی اینقدر اشک نریخته بودم خیلی مرد خوبی بود خیلی
):
دوست خوب همکار خوب
یکی بود که منو میفهمید از زندگیم با خبر بود و همیشه احوالمو میپرسید احساس میکنم با از دست دادنش خیلی تنهاتر شدم خیلی
  • شکوفه