شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

تو اون بلاگ خاموشم بودی معنیشو میفهمم میخوای بنویسم میخوای بازم نزدیک منو کنار نوشته هام باشی من از خدامه ولی عزیز نازنینم اگه باشی دوباره اذیت میشی نمیدونیکه چه حالی دارم درد و کلافگی اشک این زن محکمو دراورده همون نیستی از تو خیالم راحته نوشته هام دردت نمیشن به زندگیت به همسرت برس ماه من
زندگیتونو عاشقانه زندگی کنین همیشه دوست داشتمت و خواهم داشت اقای نفس عمر منی شما

دلم میخواد برم اردبیل من لحظه ای کنار شورابیلو میخوام این پری دریایی دلش تنگه خیلی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

راستی فکر میکنی خیلی هنر میکنی خودتو ازم قایم میکنی درست وقتاییکه خیلی به بودنت محتاجم
البته که تو گل نازم چه میدونی شرایط منو

مراقب خودت باش عزیزم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

هر چی دارو گیاهی بود استفاده کردم بهتر نشدم هر چی مایعات خوردم فایده نکرد اینایی که رو پوستم زده بیرون بلورهای اوره هستش که اینطور اذیتم میکنه بناچار باید برم بیمارستان هاشمی نژاد و میدونم اینبار دیالیز حتمیه
تمام تلاشم در این سالها این بود که کمی دیرتر برسم به مرحله دیالیز و بلاخره فرارسید و این دیگه اخر خطه چندسالم با دیالیز مشغولیمو بعدش دیگه غزلو بخونیمو راحت بشیم از این دنیایی که همش برام پر از سختی بود از بچگیم تا لب گور

امروز ختم دوست و همکار خوبم تو شهر خمین بود اما متاسفانه من نتونستم برم احتمالا مراسم ختم تهرانشونو بهتر بشم شرکت میکنم
هر کی این دنیارو به یه بهانه ای ترک میکنه خدا کنه فقط لبخند خدارو همراه خودمون کوله بار داشته باشیم
همین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خدایا خودت کمکم باش همراهم باش نمیدونم الان کار درست چیه و باید چه تصمیمی بگیرم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یعنی من از وقتی بیدار شدمو رفتم نمازمو بخونم با خدا همچین عاشقانه حرف زدمو بغلش کردم که اصلا پاهام دیگه رو زمین نیست
:)))
خداجونم میدونیکه همیشه دوست دارمت فقط یه کم که چه عرض کنم خیلی خرم خودت ببخش به بزرگیت من هرجور بتونم صدات میکنم تو فقط همینجوری دوستم داشته باش باقیش حله
:))))
به قولی خیلی خیلی چاکریم اقای خدا
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

از ذوقم یادم رفت سلام کنم همینطور بالا پایین پریدم گفتم وای خدای من شماها زنده هستین مگه سالها پیش نمرده بودین و بابا قربان با لبخند نگاهم کرد و ننه هم اومد به پیشوازم سلام کردم و منو بردن تو اتاق پذیراییشون هیچی تغیر نکرده بود همون خونه همون حالو هوای همیشگی همون طاقچه و همون مهر و جانماز
:))
من عاشق نماز خوندن تو خونه ننه بودم انگار خدا فقط اونجا بود که خوبتر حرفامو میشنید ننه اینو میدونست جانماز برام پهن کرد و گفت بیا دو رکعت نماز بخون سبک بشی گفتم ننه مرسی اگه بدونی چقدر دلم براتون تنگ شده بود و بعد ناجی گفت برات یه پیغام دارن از نمازات بپرس بعد بدون اینکه بپرسم ننه گفت خدا عاشقته و نمازاتو هرطور خوندی قبول کرده فقط در هیچ شرایطی ترکش نکن
:)))))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

مگه میشه یکی همچین خوابی ببینه ذوق نکنه
:))
اولا اینکه سلام زندگی تو هنوزم مجبوری منو تو خودت نگهداری دنیارو میگما
:))
و اما خوابم :))
میدونی همیشه یه چیز منو از مرگ ترسونده و اون اینه که بعد مرگ خدا دوستم نداشته باشه و تنهام بزاره و نمازهامو قبول نکنه دیشب منو ناجی اول رفتیم دیدن عشقم اونو برداشتیم با هم یه دوری تو صحرای کربلا زدیمو حسین حسین کردیم بعد ازش خداحافظی کردم و اون گفت هیچوقت فراموشم نمیکنه و نگاه مهربون بارونیشو بوسیدمو گفتم همین از تمام دنیای عاشقانه ها برام کافیه ازت ممنونم و راه افتادیم با ناجی به سمت یه خونه ای که وقتی رسیدیم تازه فهمیدم اونجا خونه ننه ماتان و بابا قربانه از ذوقم در زدم ننه درو باز کرد بابابزرگ قربان هم نشسته بود...
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یعنی من از وقتی بیدار شدمو رفتم نمازمو بخونم با خدا همچین عاشقانه حرف زدمو بغلش کردم که اصلا پاهام دیگه رو زمین نیست
:)))
خداجونم میدونیکه همیشه دوست دارمت فقط یه کم که چه عرض کنم خیلی خرم خودت ببخش به بزرگیت من هرجور بتونم صدات میکنم تو فقط همینجوری دوستم داشته باش باقیش حله
:))))
به قولی خیلی خیلی چاکریم اقای خدا
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خدایا راضی ام به رضای خودت
هر چی تو صلاح میدونی همونه فقط کمکم کن حتی یک لحظه در برابر مشیتت نگم چرا
خودت میدونی زبانن غر میزنم برای اینکه خودمو خلاص کنم اروم کنم میام اینجا غر میزنم حرفامو مینویسم ولی خودت شاهدی باطنن رضایت کاملم و در برابر تو خالق بی همتایم در سراسر زندگی ام جز تواضع و اطاعت نبوده ام
الهی شکر
خدایا قسمت تمام ارزومندان نماز کربلا بنما
بین الحرمین

پرچم ابوالفضل العباس ع حامی همه باشه انشااله
دوستای خوبی که اینجارو میخونین از همتون ممنونم و حلالم کنید اگه حرفام دلتونو شکسته باشه یا باعث ناراحتی و غمی بر روحتون بوده باشه
خدانگهدار همتون باشه انشااله
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

نمیدونم چه حکمتیه وقتی شب مریضی باشی بیشتر اذیت میشی بیشتر نمود پیدا میکنه
به شدت کلافه ام نمیدونم چرا چشمام تار میبینه گوش چپم هم درد میکنه مدام سوت میکشه نمیدونم دیگه چه خاکی تو سرم بریزم به خدا
این وسطه به پسرم گفتم بره برام خرید کنه اومده هنوز نرسیده خونه درو نبسته داد میزنه بیا مامان همه عرقاتو خریدم بعد میزنه زیر خنده که اینهمه عرق میخوری خلافت سنگین شده ها
میبینی توروخدا چطوری ابرو ادمو میبره
:))
کشیدمش تو درو بستم میگم بچه چرا عربده میزنی ملت چی فکر میکنن میخنده میگه مامان واقعا چطوری اینارو میخوری به چه دردی میخورن
نشستم یکی یکی اسماشو بهش گفتمو تاثیرات طبیشونو یادش دادم اونم هی تکرار کرده عرق خارشتر عرق کاسنی عرق بیدمشک عرق نارنج عرق بیان
  • شکوفه