شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۶۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز من

راستی دیروز تو اداره دکتر چشم پزشک اورده بودن منو هم اتاقیم با هم رفتیم پیشش و وقتی چشمامو با دستگاه نگاه کرد گفت چشماتون خیلی حساسیت شدید به نور داره و چشم راستتون ضعیف شده و به نظر میاد فشار چشم چپتونم غیر عادی هستش بهش گفتم بیشتر وقتا حتی توی خوابم چشمام درد میگیره و اشک میاد ازشون و اونم گفت شما باید بسیار مراقب چشماتون باشید و عینک افتابی مشکی حتمن استفاده کنید و در مجالس روضه و ختم یا شرکت نکنید یا گریه نکنید لبخندی زدمو تشکر کردمو برگشتیم و تمام مدت فکر میکردم من دلم اصلا نیازی به روضه خوان نداره همینکه یادم میاد چه سالهایی رو به پای کی تباهش کردمو اون چه کرد با احساساتو روحو روانم خودش برای یه گریه مفصل کافیه
چطور میشه از تو و از خدای تو گذشت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دو سه هفته پیش با اقا پسر رفتیم عکاسی براش عکس پرسنلی برای مدرسه بگیریم و همونم بدیم برای عکس دار کردن شناسنامش ماشالا پسرم مردی شده برای خودش
:))
قوربونش برم الهی, بعد دادم چندتا هم عکس اتلیه ای ازش انداختن امروز حاضر میشه میرم بگیرمش سر راهم یه البوم جدید میخرم خیلی ذوق دارم زود غروب بشه خودش بیاد خونه با هم بریم بیرون
:)))
نمیدونی چه کیفی میده شونه به شونه این مرد کوچکو متین راه بری اصلا خیلی اقا شده نه که من بگما همه همینو میگن مخصوصا دبیرای مدرسش هر روز براش ایت الکرسی رو چندبار میخونم بیشتر وقتا نگرانم مبادا یه وقت خدایی ناکرده از دست بدمش اخه واقعا به چرخ گردون بدبین شدم با من لج داره نمیزاره اوناییکه دوسشون دارم داشته باشم مدام کج خلقی میکنه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

سلام زندگی
:))
اخیش حالم کمی بهتره
:)))
راستی اینجا تو دفتر خاطرات انلاینم ننوشته بودم که به زودی از این شهر میروم
:)))
گفته بودم بهت دیگه جاییکه تو باشی نفسم تنگ میشه من اونجا با همشهریات زندگی میکنم جاییکه تو اونجا عشق ورزیدن رو یاد گرفتی نه اینجا و این شهر که به تو نامردی و بی غیرتی یاد داد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

نزدیک بود امروز غزلو بخونم
اگه نباشم کی عاشقمه دلش بسوزه بگه دست روزگار گل نازنینمو چید؟!!
هیچکی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یه روز که داشتیم با هم صحبت میکردیم پرسید چرا اینقد ناراحتی؟!گفتم دوستم همسرش فوت کرده گفت اونکه راحت شد بیچاره زنو بچش که زندگی براشون سخت میشه و کم کم همه یادشون میره چه اتفاقی افتاده بوده حالا یه روزی رسیده که اون خودش نیست
حادثه منا
دیشب خوابتو دیدم مهندس
میدونی دیگه هیچکی نیست حالمو بپرسه
روحت شاد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

جدیدا با یه اقایی اشنا شدم مرد بامزه ای هستش خیلی فهمیده و باسواده از اساتید به نام دانشگاه هستن و واقعا ازشون سپاسگزارم بابت وقتیکه میزارن و پاسخ میدن امروز ساعتها باهاشون حرف زدم و واقعا اموختم یک دوست باید اینطور باشه یک دوستی باید دو طرفه باشه
نمیدونم کجای دنیایی چیکار میکنی هستی نیستی بهم فکر میکنی یا نه و جالبه بدونی اصلا هم نه میخوام بدونم و نه دیگه برام مهمه
گذشت اونروزا که چقدر به پات عمرمو احساسمو ریختمو تو فقط سکوت تحویلم دادی یک ارتباط نابرابر با میله هایی که تو ذهن تو بود
برو خوش باش من چیزی از دست ندادم چون چه باشی چه نباشی سکوتی اما تو خیلی چیزارو از دست دادی یکی رو از دست دادی که باورت داشت تمام وجودش شده بودی و خیلیا حسرتشو میخوردن
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

ازت متنفرم
همین
فقط خواستم بگم بودو نبودت برام کوچکترین اهمیتی نداره اره اصلا کوچکترین اهمیتی نداره برام که حضورتو ببینم مدتهاست برام نیستی من بیخود تلاش میکردم تو حتی لیاقت یک ثانیه پیگیری و دیگه لیاقت یک قطره اشکمو هم نداری مرد بی غیرتی که فقط تماشاچی بوده
من اگه هنوز اشک میریزم نه بخاطر تو, که بخاطر سادگیهای خودم و احساسیه که به پات قربانی کردم, میفهمی؟!!
اره بفهم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بی نهایت سردرد دارم البته با این اوضاعو احوالی که دارم سرم درد نکنه جای تعجبه
وقتی زندگیت به یه نقطه ای میرسه که وادارت میکنه بلاخره بپذیری که دوره دیگه ای از زندگیت در تنهایی مطلق اغاز شده نباید مقاومت کنی باید بپذیریش چون این دوره خیلی وقته شروع شده و تو داشتی مدام دست و پا میزدی که باورش نکنی
باورش کن و با اوضاعو احوالت نجنگ سعی نکن ازش فرار کنی این سرنوشت تو هستش این شوربختی سهمیه تو هستش بپذیرش و باهاش کنار بیا
میدونی چیه دردم اینه اصلا من پذیرفتم اره پذیرفتم این سرنوشتمو و اومدمو با تنهاییهاشم ساختم اما چی برای دلم باقی مونده که لاقل با خاطراتش صبحو شب کنم و شبو پنجه در برگ برگش فرو کنم و شبهامو باهاش صبح کنم حالا با چی با کی قدمهامو قسمت کنم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

کاش خوشبختی اینقدر کوتاه نبود زمانیکه داشتمت چقدر زود گذشت
تمام شبو گریه کردم حتی الانم پشت میزم دارم اشک میریزم و به حال دل خودم و سادگیهام بغض میکنم
خیلی بهم بد کردی
خیلی به دلم به احساساتم به اونهمه صداقتم به عشقم بد کردی
امیدوارم باقی عمرتو خوش زندگی کنی و دیگه هیچوقت دلی رو نشکنی یه ذره مرد باش و لاقل قدر زنتو بدون قدر منو که ندونستی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اونیکه باورت داره یک قدم جلوتر از اونیه که دوستت داره
باورت داشتم لعنتی
خرابش کردی
لعنت به این زندگی
ازت متنفرم متنفر
  • شکوفه