شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۶۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز من

دیروز از کلیه درد نمیتونستم صاف بشم امروز حالم نسبتا بهتره البته اگه حال و هوای ابری دلم بزاره, عجیب دلتنگتم عجیب یاد گذشته هایی که داشتمت رهام نمیکنه عجیب دلم میخواست مثل گذشته فقط یکبار یادم میکردی بهم عیدو تبریک میگفتی یادش بخیر سال ۹۰ و ۹۱ خیلی هم یادش بخیر, اون سالها حتی یه بار یادم هست زمان تحویل سال شش صبح بود اصلا فکرشو نمیکردم بهم پیام تبریک دادی و اون سال بهترین ایام نوروزی رو داشتم تو بودی و به یادم بودی, اما الان دیگه نیستی الان دیگه همسری و پدری, دیگه کل حواست به اونهاست حتی اگه به یادم هم بیفتی اونقدر از خودم راندمت که راه برگشتی برات نزاشتم, گر چه برام دردناکه اما برات بهتره به نفع زندگیته, برات سال خوشی رو در کنار خانوادت ارزومندم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

:))
قوربونت برم نخودچی
:))
چه لباشو غنچه کرده جوجو
:))
خیلی دوستت دارما کوپولی
میبوسمت هزارتا
اگه بدونی چه حالی دارم انگار کمرم نصف شده از صبح دارم هی میشورمو میسابم هنوزم تموم نشده هی لابلای کارهام خاطرات سالهای گذشته رو مرور کردم چه خاطراتی با بابات داشتم گاه لبخند گاه اشک امروزم اینطوری گذشت حالا خسته و کوفته میخوام بشینم یاد رفتگانم بکنم و براشون صلوات و فاتحه بفرستم خدا اقا معلم باباتو و داییشو بیامرزه انشااله روحشون قرین رحمت الهی باشه
پسر گلم به خدا سپردمت روزگارت شاد
:))
زود بزرگ بشو
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

تا نزدیکای دو بیدار بودم مدام خاطرات سال نود انروزهای شیرینی که داشتمت برایم دوره میشد بلاخره خوابم برد در رویایم دنبال تو میگشتم پیدایت کردم نگاهم نمیکردی حرف نمیزدی حالت را پرسیدم گفتی خوبم اگر تو بگذاری گفتم از من ناراحتی گفتی نباشم
و رفتی
با یک دریا اشک با صدای اذان بلند شدم امروز میتوانم بعد از چند هفته نماز بخوانم این خیلی خوبست نه
:))
حال خوبی دارم از ناراحتی تو ناراحت نیستم تازه خوشحالم که توانسته ام تا این حد تو را از خودم برانم من پیش خودم در خلوت خودم با تو هنوز هم زندگی خواهم کرد و تو با خودت و زندگی ات دلخوشی از این بهتر مگر میشود تو یک همسری و یک پدر با هزار مسوولیت
اگر از پیام تبریکم ناراحت نمیشدی فقط برایت گاهی تبریک میفرستادم همین )
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امید

پسر گلم نگاه کردن به صورت ماهت برام لطیفترین و شیرینترین کاریه که دلمو اروم میکنه ممنونم بخاطر چشمای خوشگلت که عکس باباتم توش افتاده امسال اولین عید زندگیته کوچولوی من
:))
ایشالا برات پر از خوشی و شادی و سلامتی باشه و خدانگهدارت باشه توپولی نازم
خیلی دوستت دارم خیلی خیلی زیاد
میبوسمت پسرم امید من
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خیلی بی تاب بودم رفتم به وبلاگت و اول شعر ابتهاج را مرور کردم و با خودم گفتم دروغ گفتی انوقت نگاهی به دلنوشته همسرت انداختم و گفتم اره این حرف درسته اینه که باید باشه اینه که تو حقشی اینه که عاشقشی اینه که سهمته اینه که مادر بچته اینه که همسر مهربونته اره اینه من کی ام هیچی
هیچی
هیچی
هیچی
اروم باش اینروزها هم میگذره خیلی زود میگذره و میرسیم به سالهای بعد و دلتنگیهای سالهای بعد و اشکهای سالهای بعد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یکطورهایی چقدر دلم گرفته است ها
خیلی هم گرفته است
)):
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

در روزهای اخر سال حال و هوای عجیبی دارم همه دوست دارند کنار عزیزترینهایشان باشند و سال را با هم مقلب القلوب بخوانند دعا کنند و با نگاهی سرشار از عشق یکدیگر را نگاه کنند خوب من هم همه ی اینها را دوست دارم اما...
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اخرین روز کاری هم تمام شد سال سختی بود اما بلاخره تمام شد برگشتنی درخت پسرت را سر زدم ابش دادم و برایش سرودی از عشق خواندم و به او گفتم دیشب برایش تبریک تولدش را تلگرام کردم و بعد از یک ماه شاهد حضورش بودم و چقدر با عشق بودنش را با جان دل نگاه کردم و دیدم برایش کوچکترین اهمیتی نداشته باز هم برگشتمو دیگر برای دیدنش نرفتم برایش گفتم که تمام شب با خودم کلنجار رفتم برای دیدن حضورش نروم و چقدر الان دلم برای دیدنش پر پر میزند شاید اگر حرفی در مورد تلگرامم زده بود لاقل پرسیده بود شما؟ دوباره میرفتم حضورش را ببینم اما قطعا حرفی نزده چون دلش نمیخواهد که باشمو ببینمش حتما در این مدت راحت به روابط خانوادگی اش رسیده و در نبود من اسایش داشته است چرا خرابش کنم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

نمیدونم چطوری متوجه اینهمه تغیر ظاهر دو نفر نشدم بعلت تشابه اسمو فامیل فکر کردم او تو هستی میدانی انقدر دیوانه وار عاشقت بودم که فقط میخواستم ازت ردپایی ببینم فقط میخواستم حرف بزنی چقدر برایت پر پر زدم چه روزها و شبها برایت اشک ریختمو میریزم اما همه یک تشابه اسمی بود فقط همین
کاش واقعا تو بودی مردی مهربان با وقار و متین که بی نهایت دوست دارد با من ارتباط ساده ای داشته باشد اما واقعا نمیتوانم هنوز با تمام دلخوری که از تو دارم دوستت دارم این نمیگذارد هیچ مرد دیگری را حتی ببینم چه رسد به اینکه رابطه ای هر چند سطحی داشته باشم نمیتوانم سعی کردم اما نشد هنوز هم برایم بهترینی و هنوز هم از تو متنفرم این هم درد بزرگیست خیلی بزرگ اول اسمم است S
دوستی که بود D
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

تولدت یادم نرفته مبارک باشه عزیزم سی و پنج سالگی سن قشنگیه من تو همین سن بودم که با تو اشنا شدم من تو این سن بود که فهمیدم عشق یعنی چی و با تو بود که تجربش کردم
ایشالا عمرت با عزت باشه
  • شکوفه