شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

السلام علیک یا امام موسی کاظم ع
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شرایط جسمیم توان اینهمه فشار و استرسو نداشت خودم هم از پا افتادم واقعا مگه یه ادم یه زن چقد توان داره
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

باور کن به نگات مدیونم
من عشقو تو چشات میخونم
وقتی تو لیلی من باشی تا ابد مجنونم

من به تو مینازم
روح مهربان
مرد رویاهایم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امشب من

امشب بعد از سالها از تاریکی ترسیدم نمیدونم چرا همش یکی رو توی اتاق میدیدم هی نور مینداختم هیچکی نبود ولی بعد بازم انگار بود
خیلی ترسیده بودم اقا پسرم خواب بود از دلم نمیومد بیدارش کنم دست طفلی رو چسبیدم شاید خوابم ببره والا بخدا زن گنده خجالتم نمیکشه :))))
بعد به خودشم میگه پری دریایی : ))
اره تو یه پری دریایی ترسویی
:)))
ولی خداییش بعضی چیزا کوچیکو بزرگ نداره ترس ترسه دیگه
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یادت نره این همون ادمیه که بارها ازارت داده همونیه که گفت عاشق همسرشه پس زیاد روی خود واقعیش حساب نکن فقط یه همراه روحیه یه همراه رویایی اون فقط یه تیکه بزرگ از پازل زندگیته و جای عشقو درونت پر کرده فقط خدا بهت بخشیدش تا احساس درونت که مدام قلیان میکنه بهش ببخشیو روزی صدبار براش بمیری قوربونش بری اون فقط مرد رویاهای تو هستش اینو یادت باشه که خودش اینطور خواسته که خود واقعیش فقط مال همسرش باشه هیچوقته هیچوقت همه اینارو یادت نره هیچ سهمی از اوی واقعیش نداشتی و نخواهی داشت حواست به این موضوع باشه دیگه از بی اعتناییهاش دیگه از سکوتهاش هیچ ناراحت نمیشی غصه هم نمیخوری فقط حس شورابیل اردبیل رو عشق است من پری اون دریاچه هستم انگار سالهاست که متعلق به اونجام
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یادته یه روز از عمه بزرگم برات نوشته بودم که مشکلات جسمیش درست مثل منه و ما هر دومون دچار این ارثیه فامیلی مشکلات قلبی کلیوی هستیم امروز ایشون بلاخره از درد و رنج و بیماری راحت شدن و سبکبال دنیارو ترک کردن همه بسیار ناراحت بودن فقط فکر کنم من میفهممش که اون الان چقدر راحت شده
منزل نو مبارک عمه جان ایشالا همیشه با لبخند خدا فرشته ها ازت پذیرایی کنن و اونجا دیگه از رنج و سختی اسوده باشی زن مهربونی بود تمام خاطرات کودکیم ازش فقط مهربونیهاشه و عبادتاش نماز خوندناش زیارت عاشوراهاش و نحوه صدا کردن اسم من از زبانش به لهجه شیرین لری
دوست دارمش زن خوبو بی ازاری بود
چقدر این هفته زندگیم پر فرازو نشیب بوده
جشن عقد خواهرم بستری شدن همسرم فوت عمه ام
زندگی همینه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

حس و حالی برام نمونده چهار طبقه رو اومدم پایین از درد پا و کلیه به خودم پیچیدم منتظرم پدر بیاد سر پله نشستم راستی چندبار رفتم تو صفحه ها نبودی تو تلگرام هم از وقتی فهمیدی هستم حتمن خودتو مخفی میکنی خوب خلقو خوت دستم اومده خوب میتونم رفتاراتو پیش بینی کنم خوب میشناسمت درست عین خودم
دیشب که داشتم تصمیم میگرفتم حرف بزنم دقیقا به این فکر کردم که با چه برخورد قابل پیش بینی ازت روبرو خواهم شد اما حرف زدم و با خودم گفتم شاید تغیر کرده باشی شاید برای منم تغیر کرده باشی دیدم جواب دادی امیدوار شدم اما ظاهرا بدونی حتمن من هستم بازم میشی همونی که بودی شایدم دیشب از دستت در رفت حرف زدی چه میدونم من عادت دارم به پشت کردنات به مخفی شدنات هر طور که باشی عزیزی
همین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

راستیا چه راحت با غریبه ها حرف میزنی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

حس و حالی برام نمونده چهار طبقه رو اومدم پایین از درد پا و کلیه به خودم پیچیدم منتظرم پدر بیاد سر پله نشستم راستی چندبار رفتم تو صفحه ها نبودی تو تلگرام هم از وقتی فهمیدی هستم حتمن خودتو مخفی میکنی خوب خلقو خوت دستم اومده خوب میتونم رفتاراتو پیش بینی کنم خوب میشناسمت درست عین خودم
دیشب که داشتم تصمیم میگرفتم حرف بزنم دقیقوب میشناسمت درست عین خودم
دیشب که داشتم تصمیم میگرفتم حرف بزنم دقیقا به این فکر کردم که با چه برخورد قابل پیش بینی ازت روبرو خواهم شد اما حرف زدم و با خودم گفتم شاید تغیر کرده باشی شاید برای منم تغیر کرده باشی دیدم جواب دادی امیدوار شدم اما ظاهرا بدونی حتمن من هستم بازم میشی همونی که بودی شایدم دیشب از دستت در رفت حرف زدی چه میدونم م
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

رسیدم خونه یه ذره چشمامو روی هم بزارم به شدت سرمو کلیه هام درد میکنه سعی کردم یه چیزی بخورم میلم به غذا نیست یه لیوان چای برای خودم ریختم و امیدوارم اونقدر زود خوابم ببره که بمونه حسابی سرد بشه انگار راه گلومو قفل زدن بغض عجیبی داره خفم میکنه یاد روزهایی افتادم که من بودمو تو نازنینم و یک کوه از درد و بیماری
این تو بودی که کنارم مثل کوه وایسادی و همیشه بقیه روی کول من بودنو همیشه همه مشکلاتو من هندل کردم میدونی خیلی خیلی برام عزیزی اونقدر دوست دارمت که حاضرم بخاطرت هر کاری بکنم تا تو ارامش داشته باشی اسوده خاطر باشی ببخشم دیروز نباید باهات تماس برقرار میکردم ولی واقعا به وجودت نیازمند بودم به نفس های پر مهر دعات محتاج بودم
دیگه مریضی خودم یادم رفته
  • شکوفه