شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

رسیدم خونه یه ذره چشمامو روی هم بزارم به شدت سرمو کلیه هام درد میکنه سعی کردم یه چیزی بخورم میلم به غذا نیست یه لیوان چای برای خودم ریختم و امیدوارم اونقدر زود خوابم ببره که بمونه حسابی سرد بشه انگار راه گلومو قفل زدن بغض عجیبی داره خفم میکنه یاد روزهایی افتادم که من بودمو تو نازنینم و یک کوه از درد و بیماری
این تو بودی که کنارم مثل کوه وایسادی و همیشه بقیه روی کول من بودنو همیشه همه مشکلاتو من هندل کردم میدونی خیلی خیلی برام عزیزی اونقدر دوست دارمت که حاضرم بخاطرت هر کاری بکنم تا تو ارامش داشته باشی اسوده خاطر باشی ببخشم دیروز نباید باهات تماس برقرار میکردم ولی واقعا به وجودت نیازمند بودم به نفس های پر مهر دعات محتاج بودم
دیگه مریضی خودم یادم رفته
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خوبه لاقل اینهمه کار و همکارات برات از من عزیزتر بودنو در الویت بودن اومدن دیدنت اقایون با کارت حراست تونستن به راحتی به بخش سی سی یو شرفیاب بشن و راهشون دادن
فکر کن که نزارن برن تو شقه شقشون میکنن
از همشون بدم میاد
اصلا نرفتم ببینمشون
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اونقد بی تاب شدم صبح نتونستم برم سرکار موندم کنارش شاید کاری چیزی پیش ییاد نزدیک باشم سرصبح ازش خون گرفتن برای ازمایشات دکترشو دیدم ازش پرسیدم حالش چطوره گفت فعلا که خطری نیست اوضاع خوبه و ازش خون گرفتیم بهش گفتم ممکنه دلیلش چی باشه گفت ممکنه عوامل خونیش مشکل داشته باشه یک لحظه چشمام سیاهی رفت دیگه بقیه حرفای دکترو نمیشنیدم گفتم مثلا چه مشکلی گفت هنوز زوده برای هر قضاوتی اجازه بدین جوابش بیاد گفتم من میخوام نظر شمارو اینکه به چی مشکوک شدینو بدونم نگاهم کردو گفت خانم منو شما اشنایی دیرینه داریم شما تو کادر درمانم بودین خوب متوجه شدین منظور من ممکنه چی باشه ولی من تا مطمین نشم نمیتونم هیچ نظری بگم گفتم متوجه ام ممنون دیگه حال خودمو نمیدونم فقط خدا
همین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یک لحظه بلاخره چشمام روی هم افتاد و اینبار من بودمو تو و یک دشت پر از لاله
یک بغل از ان را در دامنم ریختی و گفتی بمون با من بمون
نگاهت کردمو با چشمانی سرشار از عشق زیر لب گفتم من همیشه بودم تو خودت خواستی ضربان نفسهاتو با یکی دیگه قسمت کنی تو خودت خواستی قدمهاتو با یکی دیگه میزون کنی و اینبار دستای مهربون تو بودن که با قلب من حرف زدن و گفتن اینبار بمون قدرتو خوب میدونم

رویای زیبایی بود اونقدر زیبا که یادم رفت چقدر بار غمهای دلم سنگینه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

از نگرانی خوابم نمیبره
مدام دارم ذکر میگم شاید چشمام خودبخود روی هم افتاد خدا کنه هنوزم اونقدر پیش خدای خودم ابرو داشته باشم که بهم نه نگه
الهی امین یا رب العالمین
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

جواب دادم و تازه میفهمم درون من چقدر از تو ناراحته
اما همچنان عاشقانه دوستت هم دارد

چقدر قلبم درد میکنه روز سختی بود
خیلی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

برگشتم عزیزی رو هم توی خونه دارم براش شام درست کردم یکم لوس و نازش کردم از بار غصه هاش کم کردم جاشو انداختم بالا سرش نشستم تا خوابید اما دلم همش تو بیمارستانه هر کاری کردم اب و غذا از گلوم پایین نرفت رفتم برای دعا و عبادت اما تا میرسیدم به رحمان و رحیم بودن خدا اشکام غلط میخوردن روی گونه هام بعد رفتم تلگرام نشستم حضور عزیزمو نگاه کردمو بی اختیار اشک میریختم ارومو قرار نمیگرفتم ازش خواستم برام دعا کنه و سر صحبت باز شد سعی کردم مزاحمش نشم خودش اصرار کرد نمیدونم بلاخره شناخت که من هستم یا نه ولی همینکه همراهم بود ارومم کرد و در اون حین یه لیوان چای و چندتا خرما تونستم بخورم لاقل خودم از پا نیوفتم دلم نمیخواست ازش دل بکنم اما اون مرد خانوادشه
ازت ممنونم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دیگه زاناکس برام مثل ابنبات شده هیچ اثری نداره همینطور اضطراب داره منو خفه میکنه
از اونطرفم صبحی اقا پسر زنگ ورزش تو چمن مصنوعی زمین خورده رفیقش با ارنج اومده تو گردنش به شدت ورم کرده اونم از اونطرف افتاده از طرفی نگران پدرشم هست مدام غصه میخوره به جون من غر میزنه بیخیال بزار یه مفصل بشینم گریه کنم اینطوری از پا درمیام هیچی مثل اشک یه پری دریایی رو اروم نمیکنه
شبت خوش نازنین دلم عشق ماهم
برام دعا کن اگه صدای دلمو میشنوی
ممنون
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خیلی استرس دارم نمیتونم یه جا اروم بگیرم با اینکه نمیزارن هیچکی تو بخش بمونه و سی سی یو همراه بیمار نداره ولی من دلم طاقت نمیاره برم همینطور انگار روی اتیش راه میرم قلبم به شدت تیر میکشه کلیه هام افتضاحه اگه همین الان برم اورژانس بستری میشم ولی من زنی هستم که زندگی مرد کردش امروز صبح پدرم زنگ زده بود بدون اینکه بدونن من چه حالی دارم و چی شده دیدم صداش بغض داره دلم هوری ریخت گفتم حالت خوب نیست گفت چرا خوبم زنگ زدم ازت تشکر کنم خواهرتو ابرومندانه فرستادی سر خونه زندگیش و من فقط دلم اشوب بود نمیدونستم بهش بگم خواهش میکنم یا بگم این چه حرفیه فقط سکوت کردم پدرم گفت بابا مامانمی کجایی دختر گلم
دیگه صدام با بغض دراومد گفتم خوبم همینجام شما خودتو ناراحت نکن
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اونقدر بیمارستانو بالا پایین کردم از درد زانو نالم دراومده
نشستم یه گوشه ای با خودم درددل کنم از این گوشه قسمتی از اسمون معلومه که ستاره کوچولویی تو اون نقطه داره میدرخشه و من دارم با خودم فکر میکنم ایا واقعا برای منم ستاره ای هر چند خیلی کوچولو وجود داره
میدونی ماه اسمان دل من نازنینم زندگی هیچوقت با من خوب تا نکرده همیشه پر از پستی و بلندی همیشه پر از استرس
من وقتایی که تو کنارم بودی تازه فهمیدم ارامش یعنی چی عشق یعنی چی خوشبختی یعنی چی
ولی خودت شاهد بودی خدا هم شاهد بوده و هست چطور تمام تلاشمو کردم برای زندگیم کم نزارم چطور تلاش کردم کنار بیام زندگیمو حفظ کنم چطور جلوی همه بخاطرش وایسادم دلم نمیخواد اینبار کوتاه بیام دلم میخواد بگم این نیز بگذرد
  • شکوفه