انگار شبو نخوابیدم بسیار خسته ام جسمم روحم داغونه
چشمام پف کرده کلی دیدنی شدم دستو دلم به کار نمیره ولی مجبورم کارای مراسم ازدواج خواهر کوچیکه رو انجام بدم
واقعا چطور میتونم شاد باشم یا لاقل به روی مهمونام لبخند بزنم سختمه دلم میخواد تنها باشم و فقط خودم باشمو خدای خودمو این روح سرگردان که مدام میخواد یه چیزی رو بهم بفهمونه
شاید در این خلوت سه گانمون تونستیم به نتیجه برسیم
منتها امشب شب مهمیه باید به مهمونام فکر کنم اینکه چطور مراسم برگزار بشه که ابرومندانه باشه چطور پذیرایی کنم از همه سختتر بخش خرید کردنه هزینش به کنار اینکه چی بخرم بهتره سختتره
ایشالا که خوب پیش بره و همه جوونا خوشبخت بشن
اقای داماد بدجور منو یاد تو میندازه یاد ایمانت یاد خوبیهات
چشمام پف کرده کلی دیدنی شدم دستو دلم به کار نمیره ولی مجبورم کارای مراسم ازدواج خواهر کوچیکه رو انجام بدم
واقعا چطور میتونم شاد باشم یا لاقل به روی مهمونام لبخند بزنم سختمه دلم میخواد تنها باشم و فقط خودم باشمو خدای خودمو این روح سرگردان که مدام میخواد یه چیزی رو بهم بفهمونه
شاید در این خلوت سه گانمون تونستیم به نتیجه برسیم
منتها امشب شب مهمیه باید به مهمونام فکر کنم اینکه چطور مراسم برگزار بشه که ابرومندانه باشه چطور پذیرایی کنم از همه سختتر بخش خرید کردنه هزینش به کنار اینکه چی بخرم بهتره سختتره
ایشالا که خوب پیش بره و همه جوونا خوشبخت بشن
اقای داماد بدجور منو یاد تو میندازه یاد ایمانت یاد خوبیهات