شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

مبارک

در چنین روزی در این فاصله های زمانی تا صدای الله اکبر موذن با اولین تکبیر در همهمه درد و تنهایی زنی که همیشه خودش بودو تمام مشکلاتش بدون اینکه گریه کنی چشم به جهان گشودی و اولین نگاه منو تو در هم گره خورد و اولینبار بود که فریاد زدم قوربونت برم و پرستار وقتی تو را تحویل گرفت گفت چقدر ریز است چقدر ضعیف است همه جمع شده بودند و اینکه تو از شدت لاغری زنده بودی شگفتزده شده بودند و میگفتند انگار حالش خوب نیست نمیتواند گریه کند دیگر درد را فراموش کرده بودم از سر تخت نیم خیز نگاهت میکردم اشک در چشمانم حلقه شده بود میگفتم رهام کنید بهش برسین مراقبش باشین او تمام امید من برای زندگیست و اینجا بود که تو با امدنت تمام مسیر زندگی مرا عوض کردی تولدت مبارک گل نازم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

باز منم ))

داشتم فکر میکردم اگه همینطور خوب پیش برم شاید بتونم در برابر خورشید نگاهت تاب بیارمو ذوب نشم
و یه روز بلاخره بیام به دیدنت ))
طنین دل انگیز صداتو که بلاخره روحو روانم تونست تاب بیاره دیگه بهم نریزه بلکه ارامش پیدا کنه و بر هیجاناتش تسلط پیدا کنه فکر کنم بتونم اره میتونم بیام ببینمت شده برام یه ارزوی محال میترسم اونجا که ازت ادرس دارم بیامو اینبار تو دیگه اونجا نباشی و این دیگه یعنی خدا نمیخواد ببینمت هر چی خودش بخواد خودش تورو عشقتو به روح بیابان زده من هدیه کرد تا چنین سبز و سرو به قامت وجودت بشوم خودش هم اگر بخواهد موقعیت دیدارت را بی هیچ شکی فراهم خواهد اورد زیرا که او خداست و قدرتش خواستش و مشیتش فرای تمام انچه هست که پیرامون ماست
امین )))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۸۳

عجیبترین چیز در مورد من اینه که به محض خوب شدن وضعیت روحیم وضعیت جسمیم هم هر چقدر بحرانی باشه رو به بهبود میره ))
الان هیچ دردی هیچ کجای تنم حس نمیکنم اقا مهربونه من الان اصلنشم تو ابرام
بازم همین دیگه ))))
وااااای برو به کارات برس دیگه دهه ///
باشه چرا میزنی خوب )))))))))
خول شدم بازما هی با خودم حرفم میاد انگار تو نشسته باشی روبروم ))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۸۲

یه چی دیگه بگمو زودی برم هزارتا کار دارم
من قوربون اون ته لحجه اذریت برم

همین دیگه
اخیش دلم خنک شد چقدر دلم میخواست اینو بگما ))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۸۱

با دیدن حضورت حس خوب داشتنتو در خودم دوباره همراه دارم فقط یه ترسی توی دلم همیشه نشسته که این مبادا یک خواب باشه یک رویای شیرین باشه و دوباره روزی تو نباشی یه طورایی دل من اعتمادشو به تو از دست داده انگار نمیخواد باور کنه تو بازم میتونی تکیه گاهش مرد مهربونش باشی و بازم همیشه باشی
فردا صبح حرکت میکنیم انشااله و اگه من تو این مدت نباشم حتمن تو هم نیستی و بازم گم میکنیم همدیگه رو
اما عوضش من جایی خواهم بود که با تو خاطرات مشترک میسازه
مراقب خودت باش ماه من
دوست دارم همیشه

راستی میدونستی دیگه نمیتونم به اون سایت شعر برم حضورمو ببینی اکانتمو گرفتن البته مدتیه دارم مذاکره میکنم شاید نتیجه بده و اجازه ورود بدن اصلا نمیدونم چرا همچین اتفاقی افتاده
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۸۰

از وقتی صداتو شنیدم ارامش عجیبی وجودمو فراگرفته قلبم ارامش پیدا کرده روحم از تلاطم افتاده قرار پیدا کردم برعکس همیشه

فکر کنم بخاطر اینه که اطمینان پیدا کردم حالت خوبه هستی کنارمی همینجا یه کم اونورتر
الهی شکر حالت خوب بود
قوربونت برم با اون صدای قشنگت که در عین ارامی صلابت خاصی همراهشه با یک حالت تازه و در جریان,
روحیه خوبو شادی داری برات خوشحالم حتمن همسرت خیلی دوست داره و مراقبته اونقدر بهت محبت میکنه که نیازی به هیچ چیزو هیچکی نداری
برات خوشحالم و امیدوارم همیشه با هم همینطور خوشو خرم باشین
عزیز منی همیشه عزیز منی
نفس
اقای مهربونم
خدا پشتو پناهت باشه گل نازم
خدانگهدارت
ماه من
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۷۹

ببخشم فقط دلم میخواست صداتو بشنوم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۷۸

بی تابم هی میرمو میام همکارم میگه چته اروم قرار نداری برای فردا که نیستی خوشحالی ذوق داری گفتم نه فکر نکنم و تو دلم گفتم نمیدونن من قراره برم جاییکه تو توش نفس کشیدی روی زمینش راه رفتی و قراره چشمام چیزایی رو ببینه که تو دیدی من قراره اسمون خدا با افتابش رو سرم سایه بندازه همون اسمونیکه روی سر تو دست نوازش کشیده من قراره تو همون شبهاییکه تو به روی خدا لبخند زدیو گفتی من سعی کردم بنده خوبت باشم تو هم بخاطر تلاشم از قصوراتم بگذر با خدامون خلوت کنم دلم داره پر میکشه تا زودتر از خودم بره اونجا...
کاش میشد ببینمت خود خودتو...
کاش میشد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۷۷

یکی از معظلات زندگی میتونه این باشه که اطرافت پر باشه از یه عالمه مبتلا به فلج شعور
خونه سرکارت همه جا
نمیدونم شایدم من حکم اون دیوونه ای رو دارم که همه اطرافیانشو دیوونه حساب میکنه و خودشو فاضل عاقل
چی بگم والا
شاید...
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من ۷۶

حضورتو دیدم خوبه که هستی ولی کم بودنات اثر بد خودشو در جسمو روحم گذاشته دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه دیگه هیچی سرذوقم نمیاره دیگه از ضربان های منظمو سلامت جسم که با حضور تو بدست اومده بود خبری نیست فقط دلم میخواد زودتر برم سفر برم اردبیل دلم میخواد برم شاید حالم بهتر شد اروم شدم دیگه احساس نکردم دارم نابود میشم چقد این چند روز داره به انتظار میگذره تا تو رو با تمام وجود نفس بکشم

خوب نیستم اصلا خوب نیستم فقط دارم سعی میکنم ظاهر موجهی داشته باشم همین
تو مراقب خودت باش و هر طور عشقته رفتار کن بزار یکی مثل من برات جون بده چه اهمیتی داره واقعا چه اهمیتی داره در روز اینهمه ادم به دنیا میان و اینهمه از دنیا میرن و هیچکس به دلیل اومدنو رفتن اونا فکر نمیکنه
  • شکوفه