شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۱
  • ۰

چقدر باهات حرف دارم و چقدر بی معرفتی که باز هم یه تبریک خشک و خالی رو از من دریغ کردی، تبریکی که به اسلام و مسلمین بر نمی‌خورد

متاسفانه هنوز هم خشکه مقدسی

هنوز هم از من فرار میکنی

اونقدر سرسخت شدم که دیگه گریه ام نمیگیرد دیگر حتی ناراحت هم نمیشوم وقتی بهم بی اعتنا هستند

اما هنوز زجر میکشم از آدمهای اشتباهی که اشتباهی وارد زندگی ام شدند و به ناچار زیر یک سقف می بایست تحملش کرد 

هنوز گاهی چیزها هست که عذابم بدهد اما دیگر ارتباطی به تو ندارد مدتهاست دیگر توقعی از تو ندارم فقط گفتم که یادم باشد او هنوز هم همان است که بود دیگر مبادا دلت به یک نگاهش به یک حرف ساده اش به یک احوالپرسی در رویای شبانه اش بلرزد، دیگر نلرزد دلی که زنده نیست به عشق

دلی که دیگر نامش دل نیست، مگر معجزه ای رخ بدهد، خدایا حتی دیگر منتظر معجزه تو هم نیستم راحت باش، با بندگان دیگرت خوش باش، والا

  • شکوفه
  • ۱
  • ۰

روزم مبارک

.

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

خدایا چرا باید اینطور باشه

چرا باید یکیو دوست داشته باشی که فرسنگ‌ها ازت دور باشه

یک هفته است که تقریبا هر شب خوابت را میبینم و ساعتها صحبت میکنیم اما باز هم دلم برایت تنگ است 😢💕


کاشکی برگرده، اونی که عاشقم کرده

اونی که این دلو می‌بره با، حتی یه کلمه

جای تو اینجاست، توی یک گوشه از قلبم

من و تو عاشقیم، چرا نگم اینو جلو همه

  • شکوفه
  • ۱
  • ۰

مامان دیگه توان جنگیدن نداره

شما دیگه هفده سالته، مردی شدی برای خودت ماشالا

دیگه خودت از پس زندگیت برمیای

من دیگه خسته شدم مامان جان

دیگه از درد خسته شدم

  • شکوفه
  • ۱
  • ۰

...

چقدر دلم برات تنگ شده

چقدر بی تابتم

چقدر بغض توی گلوم نشسته 

و چقدر تنها هستم


خداروشکر میکنم که تو زندگی خوبی داری عزیزترینم

  • شکوفه
  • ۲
  • ۰
گاهی اوقات آنقدر میخواهمت که به سختی حریف خودم می شوم
آنقدر میزنم بر سر دلم که بیچاره خنگ شده است دیگر حرف زدن یادش رفته است دیگر شعر گفتن فراموشش شده است
امروز عجیب دیوانه ای در من قصد فرار دارد لطفا نزدیک نشوید
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

کجایی مهربانم که از صبح انگار نشسته ای درست وسط قلبم و با هر تپش میگویی به یادت هستم، امروز عجیب هوا تو را به یادم می آورد و با هر نفس می گویم یادش بخیر، چقدر داشتمت، چقدر عاشقانه می پرستیدمت و چقدر غریبانه هنوز هم حس دوست داشتنت در وجودم متلاطم است اما دیگر از مرز وجود پایش را خارج نمی گذارد هر چه هست هر چه از عاشقانه هایم مانده است همه درونم محفوظ باقی مانده است احساسی که همچنان زنده است و در هر لحظه تو را فریاد می کند

شب تولدم چقدر حضور پر مهرت را در رویاهایم داشتم و چقدر روز زیبایی شد برایم، آن شب بابا و مامان و خواهرها و امین داداش خونمون اومدن و برایم کیک تولد گرفتند و من یک عالمه این دوست داشتنشان را مردم که اینقدر قدر داشتنم را می دانند چشمهای برق زده بابا یک عالمه میگفت دوستت دارم و آغوش مردانه داداش میگفت به داشتنت افتخار میکنم

امین موقع رفتن در گوشم گفت خیلی از هزارتا مرد مردتری، زنها باید از تو درس بگیرند و مامان موقع رفتن زد پشت امین گفت بگرد یه دختر مثل ابجیت پیدا کن و همه خندیدیم و گفتیم ایشالا عروسیت داداش، امین موقع پایین رفتن درب آسانسور را نگهداشت و زیر لب زمزمه کرد آبجی من تکه ورژن اخر شیرزنانی که نسلشان منقرض شده است

چقدر یادم می افتد خنده ام میگیرد 

خیلی شب خوبی بود

آبجی بزرگه برام کیک تولد از قنادی فرانسه گرفته بود با یک شمع علامت سوال که دیگر شماره سنم را روی کیک نگذارد و چقدر از اینکارش خوشم آمد واقعا نگران میشوم وقتی یادم می آید که چهل و دو سالم شده است


مراقب خودت باش ضربان زندگی من

  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

آلودگی هوا بیماری منو تشدید کرده دیگه چشمهام باز نمیشد اونقدر روی پلکها و گونه هام خارش و سوزش داشت کلافه شده بودم تو جلسه امروز صبح هم با یکی از مسوولین بحثم شد اصلا انسانیت، ادب، احترام به دیگران، صداقت در بینشون نایاب شده ادم واقعا متحیر میمونه، احتمالا معاونت کاریمو عوض کنم دیگه این آدمها برام قابل تحمل نیستن گر چه کارشناسای با اخلاقی هم بینشون هست اما بطور کلی خیلی دفتر پر تنشی هستش با کار بسیار زیاد و حساس که هر لحظه خطر ایجاد حاشیه برات هستش فقط کافیه یه تهمت شخصی یا سازمانی یا تبانی با صنایع رو برات بسازن کارت تمومه😯

گاهی اوقات فکر میکنم دارم دیوونه میشم از دستشون


شما هم نیستی عزیزم، انشالله که خیر باشد و به سلامت بوده باشی نازنینم

  • شکوفه
  • ۱
  • ۰

روز عجیبی بود

امروز یه مزاحم عجیب و غریب داشتم یه چیزایی رو آدرس میداد از زندگیم که صلاح نبود بیشتر از این اجازه بدم از زندگی ناامیدم کنه برای اینکه دیگه پیدام نکنه تلگراممو دیلیت اکانت کردم، تو شرایط فعلی نگرانم فکر کنی بخاطر تو بوده😢

دارم سعی میکنم درستش کنم تا بتونم بودن لحظه های نابتو شاهد باشم


  • شکوفه
  • ۱
  • ۰

آخه چراااا

دیوونه شدی آخه چرا گریه می‌کنی

جوابمو داد و یه ساعته دارم گاهی از شوق و گاهی به یاد گذشته ها گلوپ گلوپ اشک میریزم

(خیلی ممنون سلامت باشین)


چه روزها که در بی‌خبری رنج کشیده ام چه روزها که برایت میمردمو دریغ از یک سلامت، چه دردها چه غصه ها چه شادیهایی از عشق، که درونم را لبریز نموده است

نمیدانم آیا این آخرین باریست که تو و من سخن گفته ایم و چقدر کوتاه، چقدر غریبانه و چقدر مهربان


یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم

از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم


  • شکوفه