شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها

۱۰۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز من

دیدی بعضیارو جوان سالم یکهو میخوابن دیگه بلند نمیشن حالا یه دربه داغونی مثل من تا هشتاد سالگی سینه خیز خودشو باید بکشه
خدایا با من اینکارو نکن لطفا
بدجور سینم میسوزه خدا بخواد راحت بشم الهی امین
راستی این همنامت چقدر ادم جالب و مهربونیه خیلی راحت و بدون منت ارتباط برقرار میکنه یک عالمه تصویر برام فرستاده از گردشگری کوهستانی دیروزش واقعا زیبا بودن خدا برای خانوادش حفظش کنه
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اشتباه کردم باهات حرف زدم این سرنوشت تلخ منه باید خودم به تنهایی به نقطه پایانش برسم ببخشم عزیزم
عمرم
نفسهای هر ثانیه ام
ببخشم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

طفلی پسرم چه گناهی کرده بلند شدم براش غذا درست کنم حالم بد شد قلبم یک لحظه مشت شد نفسم بند اومد پیتزاشو دراوردم گذاشتم تو بشقاب دادم دستش تشکر کرد و بوسیدم گفت مامان چقدر سردی و من سرمو تکون دادم که خوبم, سریع رفتم تو اتاق با مشت کوبیدم تو سینه خودم سعی کردم ارامش خودمو حفظ کنم و نفس بکشم به خودم مدام میگفتم اروم باش تو باید زنده بمونی نباید جلوی چشمای پسرت اتفاقی برات بیفته نشستم زمین بی اختیار اشک از چشمام جاری شد و زیر لب گفتم چرا, چرا با من اینطور تا میکنی مگه یه ذره انصاف یه جو معرفت تو وجودت نیست کی به تو یاد داده همچین قلب مهربونی رو با نامهربانیهایت بشکنی هنوزم نمیتونم درست نفس بکشم قلبم درد میکنه شبها زیادی طولانی هستند دیر میگذرند خیلی دیر
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

لب پنجره نشستم به شاخه های خشکیده درخت چشم دوختم برگهایش مثل روح من مچاله و خشک شده است سعی میکنم روزهای سال نود را با جزییات بخاطر بیاورم بهمن سال ۸۹ تا شهریور سال ۹۰ , تنها روزهایی هستند که با نهایت سادگی با من حرف زدی و از ان پس محافظه کاری شد رویه هر ثانیه ات تنها روزهایی هستند که من انگار فقط انها را زندگی کرده ام تنها خاطرات روشن عمر من و مابقی تا به امروز هی خاکستری تر شدند تا به امروز که شب از نیمه گذشته است یاد روزی در خاطرم انقدر پر رنگ است همانروز که من با تمام وجود دلم میخواست با تو حرف بزنم پیامک دادم و تو گفتی امتحان سختی داری و من عذرخواهی کردم و در خودم فرورفتمو فقط برایت دعا کردم که امتحانت را خوب بدهی و تنها در کوچه ها قدم میزدم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

در صفحه ام بود فقط همین؟! انهمه حرف زدم انهمه التماست کردم انهمه شب بیخوابی و اشک و تاوان نتیجه اش خان اول بود؟!
هعی کی روزی میاید که تو باور کنی برایت چه بوده و هستم
کاش بازمیگشتی کاش همانطور که برایم بوده ای همانطور عاشقانه بازمیگشتی
اما چه سود من دیگر ان زنی که میشناختی نیستم حس زنان خیابانی را دارم وقتی عاشق تو هستمو با کسی همنام تو حرف میزنم این برای روح پاکو ساده من یعنی فاجعه
میبینی گاهی یک نفر میتواند همانطور که تو را به عرش اعلا میرساند همانطور هم به خاک ذلت بنشاند دیگر ناجی نیست خدا همراهم نیست دیگر امامان خوابهابم نیستند دیگر ادم خوبی نیستم
اینها را چه کسی از من ساخت خدا خیرش را از او برندارد که تمام روحو جان من است
الهی خوش و سلامت باشی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اسمان تهران بعد از مدتها رنگ ابی به خودش دید از دیدن لکه ابرهای سیاهو سفید در زمینه ابی اسمان شعف زده شدم و خداروشکر کردم یه کم حس بهتری پیدا کردم از دیشب تاحالا نتونستم بخوابم مدام با خودم گفتم شاید صبح که از خواب بیدار شدی او امده باشد و سلامت کرده باشد اما افسوس او دیگر هرگز بازنمیگردد نه این خانه را میداند و نه تلگرامم را پاسخ میدهد میدانی این یعنی چه؟! یعنی دیگر برایش مثل وزوز مگس عادی شده ای یعنی برایش ازارو اذیت بوده ای یعنی این دوستی برایش اهمیتی ندارد خواهی باش خواهی نباش به همین راحتی, اما انهمه رنجها که به پایت کشیده ام انهمه اشکها که سیلاب خروشانی بوده و میروند که دریایی شوند انهمه محبتها که به پایت دانه دانه کاشته ام تکلیف انها چه میشود
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

ای خدا سزای من این بود
شکرت
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

همونجور که برام بودی برگرد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

تو همه چیز من بودی برگرد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خدایا چقدر حال روحم بده داره همینطور مدام روم بالا میاره هیچوقت به این بدی نبودم, بودم؟؟؟!!!
  • شکوفه