شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

یک حال داغونی دارم که نمیدونم تو دنیا یکی مثل من هم میتونه بوده باشه
خیلی وقتا منو ندیدی خیلی وقتا بهم اهمیت ندادی خیلی وقتا تو شرایط سخت زندگی تنهام گذاشتی اما خیلی وقتا هم بودی هر طور که بودی ولی بودی
معصومیت نگاهت دل ساده و ارومت امید تن رنجورم بوده امید دل سرگشتم بوده اگه خیلی وقتا خیلی جاها ندیدیمو برام نبودی ولی سایه سرم بودی خدایا کمکم کن لطفا ازم نگیرش
خیلی حس بدی دارم احساس تنهایی مطلق
کاش اینجا بودی کاش بودی دوستو همراه روزهای سخت من
کاش بودی برام دعا میکردی سهم من از زندگی داره تو سی سی یو با زندگی میجنگه و من نمیدونم دیگه به چه زبونی به خدا بگم اونو برام نگهداره بهم ببخشش
سعی کردم براش بهترین باشم تو که شاهد بودی

خدایا خواهش میکنم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دقیقا خوابم نگذاشت بشه فردا سریع تعبیر شد گاهی اوقات خودم هم در حکمت این پیش اگهی ها میمونم یکی از اعضای عزیز خانوادم حالش بد شده بیمارستان بستری شده )):
خدایا دقیقا یعنی چی داری با من چکار میکنی
))))):
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

میدونی اینبار به جای ناجی پدر شما منو به اینده بردن با اینکه صحنه ها و سختیهایی که با هم از کنارشون رد میشدیم خیلی عظیم به نظر میومدن بطوری که وسط تابستون برف شدیدی میبارید و روی زمین نشسته بود همه جا پر از سرما و جنگ بود ولی پدرجان به من گفتن تو اونقدر خانمی و خدا همراهته که از اینها هم میگذری فقط نگران سلامتیم بودن چقدر مهربون هستن ایشون درست مثل تو ماه نازنینم
با اینکه خبرهای سختی بودن اما امروز با حضور ایشون پر از شادی و ارامشم چقدر پدرتون دوست داشتنی هستن اصلا من عاشقشونم
:))
فکر کن اگه مادرتون بدونن دقیقا منو به چند قسمت مساوی تقسیم خواهند کرد
: )))))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چقدر چهره پدرتونو با ارامش وصف ناپذیر نگاهشونو دوست دارم
خدا بهتون ببخشه پدر و مادر گرامیتونو انشااله همواره در پناه حق در کنار همدیگه شاد و سلامت باشن
فکر کنم اگه بگم تو خوابم چه قدمزنی با ایشون تو پارک سر کوچتون که یه فواره خوشگلم توش داره داشتیم حسودیت بشه که همچین صمیمانه با خودت قدم نزده باشن بله یه همچین خانمی هستیم ما : ))
البته اینو پدرتون خودشون گفتن که من چقدر خانم هستما :)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دیشب مراسم عقد خواهر کوچیکه بود بسیار دلم هم ارام بود از خوشبختی و شادی دلش و هم اشوب بود چقدر همسرش منو یاد تو میندازه اونقد که تاب و تحمل نگاهشو حضورشو مراسمشو نداشتم از همون دیشب تا حالا دگرگونم مدام یه بغضی تو گلوم نشسته مدام چشمام پر میشن وقتی گوشه سفره عقد رو گرفته بودم سرشون قند میسابیدن برای تو و خوشبختیت برای خواهرمو خوشبختیش برای همه جوونا دعا کردم از تو اینه خواهرمو میدیدم که با یک دنیا امید و لبخند نگاهم میکرد حتمن عروس تو هم با اینهمه امید و لبخند پاشو تو خونه تو گذاشته خوشبختش کن مراقب خودتو خودش باش چقدر دیشب یادت کردم بیشتر از همیشه حس کردمت از صبح هم انگار مثل روح خودم درونم در جریانی تا اون حد که با من نفس میکشی
خیلی دوست دارمت خیلی
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

شورابیل از اشک پریهایش شورابیل شده است
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

پنج سال همراه من بودو تمام نوشته های منو خوند اما یکبار منو قضاوت نکرد
مونده تا بفهمید من چی رو داشتمو چی رو از دست دادم
دو دستی گلم رو تقدیم باغ دیگری کردم
عزیز نازنینم سکوتهاتم قشنگ بود سکوتهاتم پر از صبر و ایمان بود بقدری دلم برات تنگ شده که باز هم تمام روزهای من ابری شده بارانی شده
چندین بار دست و دلم رفت روی شماره تماست اما نتونستم ارامشتو بهم بزنم دوکلمه باهات حرف بزنم حالتو بپرسم
هر جا که هستی ایشالا همیشه خوشو شاد و سلامت باشی و گلخند لبخند خدا همراه تو و عشقت باشه و خوشبخت باشین
فقط فراموشم نکن
همینکه گاهی به یادم هستی کافیه و زندگیتو خوب زندگی کن

حس و حالم مثل شبهای کنار دریاچه شورابیل اردبیل هستش
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یاد بگیریم همدیگه رو قضاوت نکنیم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خیلی ناراحت کننده هستش یه خانمی تو همسایگیمون خودشو اتیش زد فوت شد
کلی حالم گرفته بود بدترم شدم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

لاقل توی خوابهام مراعات دل منو بکن
جلوی من بغلش نکن
لطفا

مثال منو زندگی مثل اون اسبی که از سوارکارش متنفره
گوشه گوشه ی زندگیم درد نشسته و از دستش راه خلاصی نمیبینم یه میانبر یه راه گریز
دنبال اونم
میخوام از درد و سختی خلاص بشم خسته شدم دارم ناامید میشم دارم از زندگی متنفر میشم اگه بودی نقطه امید میبودی نقطه عطف رفاقت دوباره من با زندگی امید دوباره من برای جنگیدن با درد و بیماری
محبوب دل من برای شادیهایی کوچک روشن
کاش میبودی کاش میتوانستم دوباره تو را در کنارم داشته باشم کاش پیدایم کرده بودی کاش اصلا دنبالم گشته باشی
  • شکوفه