شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

کاش فقط یه روز منو مثل اون دوست داشتی مثل اون باهام مهربون بودی مثل اون برام نگران بودی مثل اون باهام حرف میزدی و مثل اون عاشقم بودی درست همونطور که توی دلنوشتت براش نوشتی

چقدر دوستت دارم اونقدر که بارها با بیت بیت غزلهایم تو را به اغوش کشیدم و روی ماهتو بوسیدم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چه عجب:))
سلام اقا :))
میگما خوبه شما بری ماموریت کاریها:))
اونوقت هی وقتو بی وقت میای عشقتو ببینی باهاش بحرفی منم میام این وسطه تورو میبینم خوب
:)))
عکسمو دیدی اون گل کوچولو منم دیگه :)))
چقدر خوبه سربه سرت میزارما :))
شوخی کردم واقعا عکسمو برات گذاشته بودم نیومدی برداشتمش حتما قسمت نبوده یه حکمتی داشته دیگه یا شایدم دنیا بازم نخواسته برامون
چه میدونم خوب, اینطوری شد دیگه
:))))
حالا نه اینکه خیلی تحفه ام
:))

مراقب خودت باش ماه من :))
شبهای سرد و بلند زمستان و دلی که برای اوی نازش میتپد منو یاد و خاطرات تو با هم لحظه هایی داریمها :)
خیلی با صفا با هم شعر میخوانیم برایت شعر میگویمو گاه و بیگاه با هم میخندیمو اشکها روان میکنیم کلا حال باحالی داریم
:))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خوب دیگه تلگرام نیستی از دستت رفتش عشقم کشید یه عکس از خودم گذاشتم
:))))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

عجیب تو قلبم احساست میکنم عزیزمی شما
:))

اخ اخ بدجوری گوش چپم درد میکنه گردنم هم گرفته کلا اوراقی هستما
:)))))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

سلام صبحت بخیر اقای مهربونم
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بزار امروزمونو با جناب کمیل تکمیل کنیم یه کتاب هم از ایشان هست به نام"از قبیله خوبان"
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

دعای کمیل چقدر قشنگه خیلی دوست دارمش ارامشبخشه شب جمعه ها کمیل خوندن عافیت میاره حالا این عافیت هم میتونه سلامت جسم باشه هم تزکیه و سلامت روح, هر جفتش عالیه پس باید بگم به قول اقا پسر خواب مهندسو ترس از مردن بنده feick بوده :)))))
اینکه دعای کمیل عافیت میاره گفته ناجی هستش نه من,
حجت الاسلام والمسلمین ناجی
:)))))
وای چقدر خندیدم ناجی, حتمن باید یه شب با این عنوان صدات کنم
:)))))
البته تو خیلی با جنبه هستی اینو بارها ثابت کردی

اخیش خدایا شکرت که هنوز منو یادته ممنونم
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

برام جالب بود که مثل یک مادر مهربان واقعا مثل پسر خودم قنداق بچتو محکم با ارامش بغل گرفته بودم و نگاهش میکردم و فقط با خودم مدام شکر میکردم که فرزند صالحی خدا بهت داده این باعث ارامشم میشد
صبحی از خواب بیدار شدم از افراد خانوادم باهام تماس گرفتن گفتن خواب عجیبی در موردم دیدن گفتن اقای مهندس از منا زنده برگشته بوده و با من روبوسی کرده و یک چیزی رو تو مشتش نشون داده گفته من چون اینو داشتم برام سخت نبوده مردن و بعد این بنده خدا از خواب پریده بود به من میگفت خوابم تعبیرش بده نکنه بلایی سر تو بیاد, مرده ادمو ببوسه یعنی چی
والا من نمیدونم فقط خندیدمو گفتم بنده خدا مهندس دستش از دنیا کوتاهه چرا جلف تو خوابات میبینیش :))
کلی صبحی خندیدمو گفتم افت نداره :))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

چه خواب عجیبی
خیر باشه انشااله
از دیدنت حتی اونقدر دور میشه گفت فقط هاله وجودتو دیدم بازم حس خوبی دارم از دیدن هر چی به تو ربط داشته باشه خوشحال میشم مخصوصا نی نیت که تو بغل من بود نفهمیدم پسر یا دختر ولی من اونو تو یه امامزاده ای سر سفره اطعام به نام جناب کمیل از بغل یه اقای سیدی به نام اینکه فرزند تو هستش تحویل گرفتم نمیدونم همچین امامزاده ای کجاست اما سفره نذری بود منم دعوت کردن نشستم بعدشم بهم یک مشت گندم داده و چهارتا دانه جو, که من جو رو گذاشتم تو یه جعبه ای و گندمارو ریختم توش وقتی رسیدم بچه بغل رسیدم دم در تورو دورها دیدم و اونجا بود که شروع کردم از جعبه گندم خالی میکردم برای مردم و اونها زیاد بودن ولی تموم نمیشد اخراش هم یک عالمه جو بود
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

انگار از ماموریت برگشتی دیگه نیازی نیست بیای تلگرام خوب پیششی دیگه
الهی همیشه خوش باشین
  • شکوفه