شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

شکوه زندگی

زندگی شیرین تر از آنست که فکرش را بکنی، فقط باید آنکه می بایست باشد، با تمام وجود باشد نه سایه و هاله ای از بودن
بخاطرت از خیلی چیزها گذشتم اما بخاطرم یک ذره گذشت نکردی
کاش می توانستی عظمت عشق مرا درک کنی
اما چه سود از گفتنهایی که حاصلش سکوت است
کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی

پیام های کوتاه
بایگانی
پیوندها
  • ۰
  • ۰

امروز من

هر طور راحتی عزیزم
:))
خدانگهدارت باشه گل من
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بدون توجهی به وضعیت جسمیم فقط کار میکنم و جالبه برام که این بی توجهی بیماریمو یه جورایی انگار داره از رو میبره
:))
ولی خداییش گلوم خیلی درد میکنه و میسوزه ریه هام عفونت کرده خوب نمیشه و گاهی تب میکنم یعنی انفلونزام از این خطرناکاست
:)))
فکر نکنم بادمجان بم بی افت است گویا
:))
امروزم مثل دیروز داری با من قایم موشک بازی میکنیا بچه شدی مرد؟!
:)))))
اخیش چه روز سردی بودا چقدر گرمای خونه خوبه خداجونم مرسی راستی امروز منو طاهره دوست عارفم کلی بحث و بررسی عاشقانه کردیم و بهش قبولاندم که هدف از تعالی روح و نهایت ایمان, رسیدن به عشق و مراقبت از ان و مرحله اخرش تسلیم است یعنی با نهایت عشق به مرحله تسلیم برسی تسلیم در برابر هر چه دوست بگوید این نهایت ایمان است
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

قسمتی از زیارتنامه حضرت عباس ع به نقل از امام صادق ع
اشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفا و النصیحه لخلف النبی ص المرسل و السبط المنتجب و الدلیل العالم و الوصی المبلغ و المظلوم المهتضم

هر چه اشک شوق بریزی از حضور حضرت در قلب و روحت باز هم کم است
اقاجان ازتون ممنونم که حواستون بهم بوده و هست ممنونم که منو خانوادمو لایق دانستید
خدایا شکرت
هزار مرتبه شکرت
دارم فکر میکنم ایشان اینقدر تسلیم امامشان بودند من چقدر تسلیم امام عصرم هستم من چقدر برای ظهور مبارکشون قدم برداشتم

السلام علیک یا اباصالح المهدی عج
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

اومدم خودمو با فکرای خوب مشغول کنم که بهم قوت قلب بده و من از این خاندان نور ع همواره بهترین چیزهارا اموخته ام و بسیار شکرگزارم که خداوند متعال انقدر لایقم دید که در طول عمرم بتوانم کمی انان را درک کنم
یا الله که حضرت عباس ع بالاترین درجه تسلیم و وفا بوده اند حتی یکبار هم حضرت به ماموریتی که امام به ایشان واگذار کردند شکایت نکردند عباس فقط نگهبانو اب اور خیمه ها؟! عباس مرد دلیر میدان جنگ است چرا؟! حتی یکبار هم به برادر بزرگوارشان شکایت نکردند چون در امامت حل شده بودند در زیارتنامه ایشان به نقل از امام صادق ع به خوبی این موضوع بیان شده است
میدانی برای عباس ع هر چه بنویسی هر چه بگویی کم است
السلام علیک یا ابالفضل العباس ع
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

یعنی امروز کجایی؟ هوا خیلی برفی بود و سرد من از صبح منتظر حضورت بودم سر صبحی نبودی الانم نیستی امیدوارم حالت خوب بوده باشه من که داغونم به شدت سردمه و دارم به زور چایی خودمو گرم میکنم انگار از درون منجمد شدم گلودردم هم هنوز خوب نشده به شدت انفلونزا گرفتم تا امروز سه بار دکتر رفتم کلا همه دردام قاطی پاتی شده خدا کنه تو و همسرت سلامت باشین خداروشکر تو صفحه ها بودی و این میگه خوبی و هنوز هم یادته من منتظرتم مراقب خودت باش اقای مهربونم :))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

نقد فیلم حضرت یوسف رو میدیدم و وقتی در نقش زلیخا دقیق شدم بی اختیار گلوله های اشک از گوشه ی چشمانم چکید عظمت عشق چقدر بزرگه چقدر...

ای خدا از عشق نالان کردی مرا
در نوای قدسی اش حیران کردی مرا
درد و بیماری نصیبم کرده ای
بر ضماد عشق درمان کردی مرا
من که میرقصم شب و روزان ز عشق
چون ببینم روی تو, به, به ان کردی مرا

چند بیت عاشقانه فراخور احوالم, سروده ای همین الان,
من با خودم قول گذاشته ام دیگر شعری ننویسم فقط زمزمه کنم اینبار نمیدانم چرا بدجور دلم خواست بنویسمش گاهی اوقات در اینجا از دستم در میرود چند بینی مینویسم این نوشتنها تاثیر خوبی دیگر برایم ندارند یعنی میترسم تاثیر خوبی در روند ارتباطم با توی نازم نداشته باشد و دوباره مزاحم زندگی ات بشوم
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بخاطر هر کی میای تلگرام مهم نیست مهم اینه من از دیدن حضورت خداروشکر میکنم سلامتی و هستی
همین
مراقب خودت باش ماه اسمان دل من
:))
من هنوزم خیلی خیلی دوستت دارم با اینکه خیلی وقتا ازارم دادی
:)))
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

امدم تلگرام هنوز هم نبودی بیشتر دلم گرفت خدایا مگر چه میشد اگر من او را کمی بیشتر داشتم
اشکهایم قطع نمیشوند
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

بلند شدم که بروم امدند به بدرقه ام و خداحافظی کردند و خانم پیر مهربانی که بسیار مرا و رفتارم را نگاه کرده بود به زبان اذری گفت چقدر محجوب و باوقار است زبانش را میفهمیدم و بیشتر خجالت میکشیدم خانمی که داشت باهام خداحافظی میکرد دستمو فشرد و گفت التماس دعا و نگاه مهربونشو به نگاهم هدیه کرد برگشتم به خانم پیر نگاه کردم تشکر کردمو خداحافظی گفتم و خانم کناریم گفت اذری بلدی و من گفتم بله اما کمتر حرف میزنم و امدم خانه انگار غم بزرگی در دلم نشسته بود ناخوداگاه اشک بود که سرازیر بود و با خودم میگفتم حتما مادرتان شبیه همین خانم هستن و تو و برادرانت هم مانند این مردان با صلابت هستید حتما جمع خانوادگی شما هم اینقدر گرم و محبت امیز هستش چقدر دلم برایت تنگ شد
  • شکوفه
  • ۰
  • ۰

امروز من

خانم همسایه گفت اگه نیای ناراحت میشم با اقا پسر حاضر شدیم و رفتیم اولینبار بود در جمع یک خاندان اردبیلی وارد میشدم ارام سلام کردم و با احترام پاسخ دادند احساس نزدیکی خاصی به همشون داشتم گوشه ای نشستم و مرا با نام خانم همسایه صدا میزدند و از غذا تعارفم میکردند و من با ارامشی وصف ناپذیر در ان جمع واقعا زمان خوبی رو گذروندم پیرهای مجلس تمام زوایای صورتم را برانداز کردند و من فقط لبخند میزدم سفره جمع شد عده ای قصد رفتن کردند و مردهاشون اومدن دنبال زنو بچه هاشون و وارد خانه شدند از دیدنشون خجالت کشیدم سرخ شده بودم مردها بلند قامت و به زبان اذری حرف میزدند ناگهان بغضی غریب گلویم را گرفت کم مانده بود اشکهای فرو خورده ام سرازیر شوند قصد رفتن کردم
  • شکوفه